《Part 39》

7 2 0
                                    

کت قهوه ایشو صاف کرد و با لبخند همیشگیش به داخل دعوتش کرد. دو نفر دیگه بیرون از اتاق رفتن تا اونا رو با بحث خصوصیشون تنها بذارن.
اون استایل شیک و موهای مرتب به سمت بالا داده شده و تمام رفتارای چندش آورش که میخواست جلب توجه کنه روی مخ رز بودن

-بزار یه بار دیگه تکرار کنم هنوز یه کم زمان از قراردادمون مونده و من تصمیم گرفتم یه تخفیف بهت بدم

بعد این همه مدت اشنایی کاملا میفهمید که وقتی اینطور بحث ها پیش میاد یعنی اعلام خطر! اون مرد همیشه طوری معامله میکرد که طرف مقابلش رو زیر  منگنه بزاره

-اونطوری نگام نکن این پیشنهاد خوبیه با چرخوندن این رستوران فسقلی نمیتونی اون مقدار پولو بر گردونی و خب منم تا یه حدی عمر میکنم!

-لطفا برید سر اصل مطلب

خیلی قبل پیش چیزی دیگه نداشتن که بخوان از دست بدن و خواهرش به خاطر اتفاقات بدی که براش افتاد خیلی افسرده شد. با این حال چون می دونست رز هست خودشو جمع جور کرد ولی همیشه حس میکرد که خواهرش دیگه اون ادم سابق نیست.
و بعد اون تصمیم گرفت یه همچین جای نقلی رو از این مرد اجاره کنه تا زندگیشون بچرخه.

-هیون جین تو خودت مدیری و سرمایه دار، میدونی که پول نیاز اساسی هر کسیه و منم نمیتونم بزارم از دستم در بره ولی خب همیشه راه دومی براش هست بعضی وقتا ادما گول احساساتشونو میخورن و به بعضی چیزا مثبت نگاه میکنن و دوستانه حلش میکنن

پایی که روی پای دیگش انداخته بود رو برداشت بلند شد. پشت میز هیون جین رفت و خودشو روی صندلی مدیر انداخت

-ولی خب این کمک دوستانه نیاز به یه رابطه عمیق داره میدونم که خواهرت برات عزیزه و منم از ته قلبم دوسش دارم و بهش احترام میزارم خیلی مایلم که رز بتونه این وسط روابطو نزدیک تر کنه و منم هر کاری براش انجام میدم

-به هیچ وجه!

مرد حتی فرصت نداد که اونا اظهار نظر کنن و خیلی سریع منگنه رو فشار داد

- پس دفعه دیگه با پلیس میام اینجا و در رستورانتم تخته میکنم بعید نیست خودتم بندازن گوشه زندان اما افتادن تو پشت اون میله ها برای من سودی نداره دارم بهترین پیشنهاد رو بهت میدم

دستشو رو قلبش گذاشت

-مطمئن باش اینجای آدما همه چیز رو بهتر میکنه

انگشتشو سمت سرش برد

-و اینجا به بهترین نحو اون حالت خوبو کنترل میکنه

رز این وسط گیر افتاده بود. انگار به هدفش رسید. کسی که میخواست زیر منگنه بره رز بود نه خواهرش. تصمیم درست چی بود؟ آقای هان هرچی که میگفت بهش عمل میکرد و دفعه دیگه قطعا با پلیس میومد.

• Zone 99 ~•Donde viven las historias. Descúbrelo ahora