《Part 2》

52 12 11
                                    

-امروزززززز روز اول مدرسس زود باشیددددد بیدار شیدددد
با صداش خونه رو روی سرش گذاشت. از دیشب تا حالا فقط دو ساعت خوابیده بود و تمام شب به این فکر کرد امروز چطور قراره بگذره؟ چندتا دوست پیدا میکنه؟ اصلا چجوری خودشو معرفی بکنه؟ اما بازم با شتاب از اتاقش بیرون پرید و صبحانشو خورد.
امروز روز انرژی غیر قابل مهار برای سان بود.
دوست داشت از خونه بره بیرون. اما نه تا پارک برای بازی کردن و دوچرخه سواری یا به
بازار برای خرید. دوست داشت بدونه اون ساختمون بزرگ که دورش دیوار های بلند
کشیده بودن و حیاطش پر از بچه های بزرگ و کوچیک با فرم های مخصوص بود چه
شکلیه. اصلا داخلش چندتا بچه هم سن خودش بودن؟ صدتا؟ دویست تا؟

تمام تلاششو میکرد تا تمام الفبا رو یاد بگیره و بتونه مثل بزرگترا سریع نامه بنویسه و کلی
کار های دیگه که براشون عجله زیادی داشت
اما در همین زمان که سان با شوق همراه مادرش به مدرسه میرفت پدرش و هزاران نفر مثل اون آماده جنگی بودن که هیچوقت نتیجش مشخص نبود و میتونست سرنوشت خیلی ها مثل سان رو رقم بزنه

-همه گروه ها آماده باش. وضعیت هارو اعلام میکنیم

مرد جوون تری که همراه یه میکروفون بقل گوشش کنار فرمانده وایساده بود اسامی رو
اعلام میکرد
-طبق اطلاعات اعلام شده منطقه 56 از همه جا شلوغ تره پس فرمانده ولگا اون منطقه
رو پاکسازی میکنن منطقه....

مکثی کرد خود راهنما توی این مورد شک داشت ولی قطعا چیزی اشتباه نمیشد

- منطقه 99 با شماست...

- کاپیتان مک و سوزان مناطق 1 تا 40 و کینک توی پایگاه میمونن تا دستور صادر
بشه و بقیه همراه بازرسا میرن. آزاد

همهمه بعد از جلسه یه چیز عادی بود و هیچکس به اون اهمیت نمیداد چون همش یه
سری حرفای بی فایده بودن

-چرا منطقه 99 ؟

-واقعا که اونا فقط به فکر خود لعنتیشونن

-قراره چی بشه؟ نقشه چیه؟ چرا کینک باید توی این عملیات بیکار باشه؟

مسائل مختلفی مطرح میشد و قطعا خیلی ها اونجا ناراضی به نظر میرسیدن اما همه حرفا
نشنیده گرفته میشد و هیچکس بلند و واضح نظر شو اعلام نمیکرد
〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️☘〰️

-خب از امروز چه خبر؟؟ مدرسه رو دوست داشتی؟

_اوهوم... کلی دوست پیدا کردم و معلممون یه خانوم خیلی مهربونه اممم تازه...

یکم بالا پایین پرید و دست مادرشو کشید

- یه دختره تو کلاسمون هست که خیلی خوشگله اسمشم هه جینه....میخواستم باهاش
حرف بزنم اما خیلی خجالتیه

-مثل اینکه بد نگذشته

- اصلاا ولی فک کنم کتاب خیلی دوست داره تازه یه عینک قرمزم داره که هروقت کتاب
میخونه میزنه به چشماش خیلی بامزس

• Zone 99 ~•Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt