𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 3

897 182 352
                                    

_هی ، میری خونه؟

+اره ، اما اگه مشکلی هست میمونم!؟

_نه نه ، تو برگرد پیش همسرت. من هستم.

پسر سرشو تکون داد و موبایلشو از روی میز برداشت.

بعد از یه روز خسته کننده ی دیگه به خونه برمیگشت!

.

_ببخشید آقا ، دوست من چند ساعت پیش بخاطر مست رانندگی کردن بازداشت شده...

لویی به محض رسیدن به اداره پلیس پیش اولین افسر پلیسی که دید رفت

مرد بهش نگاه دقیقی انداخت و بعد سرشو تکون داد

+اسمش؟

_جیسون هوران

+درسته ، رانندگی با سرعت بالا و خارج شدن از لاین و جابه جا کردنِ خطرناک لاین گزارش شده

لویی سرشو تکون داد و بعد پولی که نایل بهش داده بود رو روی میز گذاشت

_این برای پرداخت جریمه ش کافیه؟

پرسید چون مطمئن نبود که جریمه ی پسر با این اوصاف چقدر میشه

+اره ، دنبالم بیا

اون گفت و مقدار پول اضافه ای که لویی بهش داده بود رو بهش برگردوند

لویی همراه مرد به سمت پله هایی رفت که به سمت پایین میرفت .

از پله ها پایین رفت و وارد راهرویی شد که تعداد انگشت شماری سلول داشت 

جلوی سلول ها قدم برداشت و سرشو پایین انداخت و به نگاه هایی که روی خودش حس میکرد بی اعتنایی کرد

ولی با شنیدن صدای دعوا سریع سرشو بالا اورد و مرد سریع به سمت یکی از سلولا که صدای دعوا ازش میومد رفت

و لویی با چشمای گرد به دو نفری که در حال زدن هم دیگه بودن نگاه کرد

افسر پلیس در سلول رو باز کرد و بلاخره دو تا پسرو از هم جدا کرد و داد کشید:فکر کردید کجا اومدید؟طویله؟

چند ثانیه با اخم به دو پسر که با پشت دست کنار لبشون که خونی شده بود رو پاک میکردن خیره شد و بعد دوباره داد زد:

+انتریکن ، هوران. هردوتون انفرادی!

و لویی نمیتونست متعجب تر از این بشه

اون پسر الان وقت برای دعوا پیدا کرده بود؟ درست وقتی که چندصد دلار جریمه برای ازادیش داده بودن؟

آه کشید و شقیقه هاشو مالید

سربازی سریع به سمت دو پسر اومد تا اونا رو به سلول های انفرادی ببره

و لویی نگاه خیره یکی از اون دو پسر که شباهت باور نکردنی با نایل داشت رو قبل از اینکه سرباز دستشو بکشه روی خودش دید

𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt