𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 14

725 165 571
                                    

_نایل هوران امشب اجرا داشت

پاول همونطور که یکی از دسته های ایکس باکس رو جلوی هری میگرفت گفت و هری با تکون دادن سرش زمزمه کرد:

+میدونم..

پاول متوجه شد که پسر روی مود بازی نیست پس دسته ی دوم رو خاموش کرد و تنهایی به بازی کردن پرداخت

_خب..لویی همیشه هرجایی که نایل باشه هست مگه نه؟ چرا نرفتی؟شاید میتونستی دوباره ببینیش

هری آه کشید و به چرخوندن مایع توی لیوانش ادامه داد
+فقط امادگی رویارویی باهاشو ندارم

_اره خب درک میکنم اخرین بار خیلی بد ریدی ولی واقعا هری ، جوابی که لویی دنبالش بود بد تر از این بود که..

پاول گفت ولی هری سریع حرفشو قطع کرد:اره پاول!

پاول نگاهی به هری که تقریبا عصبی شده بود انداخت و اخم کوچیکی کرد قبل از اینکه شونه هاشو بالا بندازه:خیله خب پسر...اروم.

هری آه کشید ، گیلاس مشروب دست نخورده ش رو روی میز گذاشت و شقیقه هاشو ماساژ داد

+پاول همه چیز فقط..خیلی زیادیه..من دارم به همسرم و حتی خودم دروغ میگم . فکر میکنم دارم حلش میکنم ولی فقط دارم توی یه دایره میچرخم .

پاول نگاهشو سمت هری چرخوند و آه کشید
ایکس باکسو خاموش کرد و دسته رو کنار گذاشت

_برای همینه که میگم باید حقیقتو قبول کنی و با لویی درباره ش حرف بزنی . همه چیزو‌ براش تعریف کنی و بعد اون تصمیم میگیره که ببخشه یا نه. که من مطمئنم بخشیده هری ، من توی همه ی حرکاتش و حرفاش اینو دیدم . اون فقط دلخوره و منتظر توضیح . توضیحی که جواب تمام سوالای این چند ساله شو بده .

پاول گفت و هری خب...نمیتونست به حرف اون پسر شک کنه!
اون یه پلیس بود و کارش توی بازجویی بهترین بود
اگه اون از رفتار و حرفای یه نفر چیزی رو متوجه میشد امکان نداشت اشتباه کرده باشه

هری سرشو تکون داد
ولی چند ثانیه طول کشید تا دوباره کلافه دستشو روی صورتش بکشه

+پس اِما چی؟

پاول اخم کوچیکی کرد:اِما چی؟

و وقتی جوابی از طرف پسر دریافت نکرد و سرشو بیشتر به سمت پسر خم کرد

_هری تو...فقط میخوای رفاقتت با لویی برگرده دیگه؟تو فقط رفیق چندین سالتو کنار خودت میخوای..مگه نه؟

هری سرشو سمت پاول برگردوند و با دیدن اون نگاه تو چشماش برای بار هزارم به خودش و بقیه دروغ گفت

+اره..

.

_هی ، خسته نباشی

+مرسی عزیزم ، روزت چطور بود؟

𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}Where stories live. Discover now