با صدای زنگ در تلویزیون رو خاموش کرد و به سمت ورودی خونه رفت
با باز کردن در و پدیدار شدن لویی توی چارچوب اون ، لبخندی زد و کنار رفت تا پسر اخمو وارد بشه
_لویی؟!
لویی چشم غره ای به نایل رفت و همونطور که با دلخوری دست به سینه شده بود رو مبل نشست
و نایل سریع کنار نشست و بغلش کرد:هی لو..نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بودد
و باعث شد اخم لویی اروم باز شه و لبخند کوچیکی بزنه
ولی بعد سریعا دوباره اخم کنه و انگشتشو برای تهدید کردن پسر ایرلندی بالا بیاره
+توی عوضی چندین روزه که به من زنگ نزدی و از من سراغی نگرفتی
نایل اهی کشید و سرشو تکون داد:متاسفم لو..برای هضم چیزایی که شنیدم و گفتم و چیزایی که اتفاق افتاد نیاز به یکم وقت داشتم
لبهای لویی اویزون شدن:از من ناراحتی؟
و نایل لبخندی زد و سرشو تکون داد:معلومه که نه عزیزم..بیا اینجا
نایل دستاشو باز کرد و لویی سریع دوباره بین بازوهاش جا گرفتروی سینه ی پسر اشکال نامفهومی کشید و زمزمه کرد:منم دلم برات تنگ شده بود...دیگه اینطوری ازم دور نباش خب؟
نایل لبخند کوچیکی زد همینطور که موهای لویی رو نوازش میکرد:هیچوقت..
لویی لبخند زد و چشماشو برای چند ثانیه بست
دلتنگ رفیقش بودبعد از چند دقیقه اروم از نایل جدا شد و دستشو به نرمی فشار داد:باید برم...ولی حتما باید دوباره ببینمت خب؟کلی چیز هست که باید باهم درباره شون حرف بزنیم. این چند روز کلی اتفاق افتاده..
نایل سرشو تکون داد و هر دو از روی مبل بلند شدن
و بعد از بغل محکمی که پسر دوباره دریافت کرد ، خونه ی نایل رو به مقصد کافه ای که جان بهش ادرس داده بود ترک کرد
.
ماشینش رو مقابل کافه ی کوچیک و خیلی زیبای اون طرف خیابون پارک کرد و لبخندی زد
به خاطر مشغله ش خیلی وقت میشد که نرفته بود توی یه کافه ی کوچیک بشینه ، کتاب بخونه و چیزی بخوره
یا حتی کسی رو ملاقات کنه
و خوب بود که الان بهونه ی ماشینش اینکارو میکردو حتی با فرد جدیدی اشنا میشد!
جان به نظر پسر بامزه ای میومد..وارد کافه شد و نگاهشو به اطراف چرخوند
کافه کوچیک بود ولی خیلی زیبا به نظر میرسید
مشتری ای داخل کافه نبود و اونجا خلوت بود
همونطور که مشغول دید زدن اطراف بود دستی روی شونه ش نشست و باعث شد به عقب برگرده
و با دیدن چهره ی اشنایی چشماش گرد بشه
ESTÁS LEYENDO
𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}
Fanfic+تو میخوای...من ببخشمت؟ _بیشتر از هرچیزی پسر صادقانه زمزمه کرد +پس بگو. تعریف کن. بگو چرا...برام دلیل بیار...دلیلی بیار که بتونم ببخشمت. دلیلی به جز اینکه برات فقط یه بازیچه بودم Larry stylinson By rojii_tommo 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1...