𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 19

734 154 730
                                    

با صدای زنگ در تلویزیون رو خاموش کرد و به سمت ورودی خونه رفت

با باز کردن در و پدیدار شدن لویی توی چارچوب اون ، لبخندی زد و کنار رفت تا پسر اخمو وارد بشه

_لویی؟!

لویی چشم غره ای به نایل رفت و همونطور که با دلخوری دست به سینه شده بود رو مبل نشست

و نایل سریع کنار نشست و بغلش کرد:هی لو..نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بودد

و باعث شد اخم لویی اروم باز شه و لبخند کوچیکی بزنه

ولی بعد سریعا دوباره اخم کنه و انگشتشو برای تهدید کردن پسر ایرلندی بالا بیاره

+توی عوضی چندین روزه که به من زنگ نزدی و از من سراغی نگرفتی

نایل اهی کشید و سرشو تکون داد:متاسفم لو..برای هضم چیزایی که شنیدم و گفتم و چیزایی که اتفاق افتاد نیاز به یکم وقت داشتم

لبهای لویی اویزون شدن:از من ناراحتی؟

و نایل لبخندی زد و سرشو تکون داد:معلومه که نه عزیزم..بیا اینجا
نایل دستاشو باز کرد و لویی سریع دوباره بین بازوهاش جا گرفت

روی سینه ی پسر اشکال نامفهومی کشید و زمزمه کرد:منم دلم برات تنگ شده بود...دیگه اینطوری ازم دور نباش خب؟

نایل لبخند کوچیکی زد همینطور که موهای لویی رو نوازش میکرد:هیچوقت..

لویی لبخند زد و چشماشو برای چند ثانیه بست
دلتنگ رفیقش بود

بعد از چند دقیقه اروم از نایل جدا شد و دستشو به نرمی فشار داد:باید برم‌...ولی حتما باید دوباره ببینمت خب؟کلی چیز هست که باید باهم درباره شون حرف بزنیم. این چند روز کلی اتفاق افتاده..

نایل سرشو تکون داد و هر دو از روی مبل بلند شدن

و بعد از بغل محکمی که پسر دوباره دریافت کرد ، خونه ی نایل رو به مقصد کافه ای که جان بهش ادرس داده بود ترک کرد

‌‌.

ماشینش رو مقابل کافه ی کوچیک و خیلی زیبای اون طرف خیابون پارک کرد و لبخندی زد

به خاطر مشغله ش خیلی وقت میشد که نرفته بود توی یه کافه ی کوچیک بشینه ، کتاب بخونه و چیزی بخوره
یا حتی کسی رو ملاقات کنه
و خوب بود که الان بهونه ی ماشینش اینکارو میکرد

و حتی با فرد جدیدی اشنا میشد!
جان به نظر پسر بامزه ای میومد..

وارد کافه شد و نگاهشو به اطراف چرخوند

کافه کوچیک بود ولی خیلی زیبا به نظر میرسید

مشتری ای داخل کافه نبود و اونجا خلوت بود

همونطور که مشغول دید زدن اطراف بود دستی روی شونه ش نشست و باعث شد به عقب برگرده

و با دیدن چهره ی اشنایی چشماش گرد بشه

𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora