+دروغ نگو جیسون! ۵ تا زبان متفاوت؟امکان نداره
لویی جوری که کاملا مطمئنه گفت و دست به سینه شد.
و جیسون شونه هاشو بالا انداخت
_دروغ نمیگم! میتونی امتحانم کنی+عه؟اگه اینطوره پس لویی به آلمانی چی میشه؟
لویی با ابروهای بالا رفته پرسید و دستشو به کمرش زدولی وقتی قیافه ی جیسون رو دید سریع متوجه سوتی ای که داده بود شد و روشو برگردوند و اخم کرد
+راست میگی ، المانیا لویی ندارن
زیر لب گفتو جیسون که با قسمت اول حرف لویی فکر میکرد اون واقعا به اشتباهی که کرده پی برده ، وقتی قسمت دوم رو شنید بیشتر از این نتونست مقاومت کنه و بلند قهقهه زد
+به خودت بخنددد!!
لویی جیغ زد و اخمشو بزرگتر کرد ، گونه هاش صورتی شده بودنجیسون به بلند خندیدن ادامه داد و سرشو تکون داد:خدایا لویی...
لویی خواست دوباره غر بزنه اما با دیدن رد شدن جیسون از خیابونی که به استودیو میرسید اخم کرد:هی..از اون خیابون نباید میرفتی؟
و جیسون نیشخند زد: نه
+وات د فاک دیرمون میشه جیسون داری کجا میری؟
_قرار نیست امروز بریم استودیو لویی. میریم یه جای خوب تر
+اما تو گفتی منو میبری استودیو!!
لویی جیغ زد و جیسون ریلکس شونه هاشو بالا انداختلویی با حرص دستاشو مشت کرد و وقتی دید که نمیتونه مشتاشو توی صورت جیسون فرود بیاره اونا رو روی داشبورد ماشین کوبید و با حرص جیغ کوتاهی کشید
وباعث شد جیسون اروم بخنده و ابروهاشو بالا بندازه
_باشه ولی این ماشین خودته لویی.
مثل چندین ساعت گذشته رو تختش دراز کشیده بود و سعی در بی توجهی به هر اتفاقی که اطرافش در حال اتفاق افتادن بود داشت
و همینطور سعی میکرد از یک روز مرخصیش به خوبی استفاده کنه و استراحت کنه و ذهنشو جمع و جور کنه
اما هیچ جوره موفق به اینکار نبود
چون هربار که چشماشو میبست تا ارامشو به بدنش هدیه بده ، تصویری از پسر زیبایی که به خوبی میشناخت جلوی چشماش پدیدار میشد
نه اینکه نخواد ، اون فقط نمیتونست با سردرگمی بعدش دست و پنجه نرم کنه
سردرگمی هایی مثل : "مگه اون همسر نداشت؟پس چرا اون پسر هنوزم زیباترین فرد دنیا بود؟چرا با وجود ۶ سال اون هنوزم براش به زیبایی یه گل افتابگردون بود؟"
پسر آه کشید
_فقط عذاب وجدان داری...هیچ چیز دیگه ای نیست..اوکی؟تو عاشق همسرتی و حاضر نیستی هیچوقت از دستش بدی پس بهتره هرچه زود این عذاب وجدان مسخره و اون دیدار مسخره تر رو از یاد ببری فهمیدی؟
![](https://img.wattpad.com/cover/270851320-288-k913842.jpg)
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}
Fanfiction+تو میخوای...من ببخشمت؟ _بیشتر از هرچیزی پسر صادقانه زمزمه کرد +پس بگو. تعریف کن. بگو چرا...برام دلیل بیار...دلیلی بیار که بتونم ببخشمت. دلیلی به جز اینکه برات فقط یه بازیچه بودم Larry stylinson By rojii_tommo 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1...