𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}

𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 22

چشمای نایل و جو با دیدن صحنه ی روبه روشون گرد شد
و جیسون هم از این تعجب مستثنا نبود

ولی نمیخواست دل پسر کوچکترم بشکنه ، پس صبر کرد تا خودش ازش جدا بشه و تا اون موقع کمرشو نوازش کرد

لویی بدون اینکه از بین بازوهای جیسون بیرون بیاد صورتشو از صورت پسر فاصله داد و گونه شو روی شونه ی اون گذاشت

جیسون کمرشو ماساژ داد و اونو به سمت دستشویی هدایت کرد

_بیا بریم یکم اب به صورتت بزنیم

جیسون لویی رو جلوی سینک نگه داشت و به صورتش اب زد

لویی با چشمای خمارش نگاهی به جیسون از توی آینه انداخت‌ و بعد سرشو پایین انداخت

جیسون اون رو به تخت برد تا براش قهوه بیاره ولی قبل از اینکه از اتاق بیرون بره ، زمزمه ی اروم پسر رو شنید

+متاسفم..

جیسون سرشو سمت لویی بگردوند و لبخندی بهش تحویل داد که خیال لویی رو تا حدی راحت کرد

اون نمیخواست دوستیش با جیسون رو سر یه بوسه از دست بده

نمیتونست اونو هم از دست بده

.

جیسون دکمه ی اخر پیرهنشو بست و گوشیش رو از روی میز برداشت

دیشب تا صبح درباره ی هری و موندنش تا صبح جلوی در خونه ی لو فکر کرده بود

میدونست بوسه ای که دیشب با لویی شِیر کرده بود دلیلی جز دلتنگی لو برای هری نداشت

میدونست لویی از اینکه هری شب کریسمس قراره همسرش رو ببوسه ناراحته پس اونم جیسون رو بوسیده تا دیگه به اون مرد فکر نکنه

و جیسون فکر میکرد باید کاری کنه

پس کلید ماشین لویی رو برداشت و از خونه بیرون زد

.

+سلام اقا پلیسه

هری با صدای اشنایی از توی افکارش بیرون کشیده شد و سرشو به سمت پنجره ی ماشینش برگردوند تا پسری که روی ماشینش خم شده بود تا صورتش مقابل شیشه قرار بگیره رو ببینه

_عام..سلام؟مشکلی هست؟
هری گفت و بعد اخمی از روی تعجب کرد

جیسون این موقع روز اینجا چیکار میکرد؟؟

+بله مشکلی هست. چند گرم مواد توی ماشینمه.

هری ابروهاشو بالا انداخت و جیسون وقتی قیافه شو دید چشماشو چرخوند و از ماشین مرد فاصله گرفت تا اون پیاده شه

هری از ماشین پیاده شد و جیسون با نیشخند سر تا پای پسرو چک کرد

هری با همون قیافه ی گیج به سمت ماشین پسر رفت و جیسون از توی داشبرد ماشین بسته ی کوچیک‌ موادو دست هری داد