_به نظرت دارن چی میگن؟
پاول همونطور که ماشین رو یکم دورتر از دو پسر پارک کرده بود و بهشون خیره شده بود گفتو رابرت بدون اینکه نگاهشو از گوشیش بگیره شونه هاشو بالا انداخت:نمیدونم ، ولی چیزی که ازش مطمئنم اینه که رفیق عزیزمون داره گند میزنه
پاول سرشو سمت رابرت چرخوند و اخمی از روی تعجب کرد:چرا؟
رابرت چشماشو چرخوند و گوشیشو کنار گذاشت
و با لحنی که انگار داره واضح ترین چیز ممکنو توضیح میده گفت:تو اونو نمیشناسی؟ نمیدونی اون به شدت تو ریدن به موقعیت های اینطوری تبهر داره؟
پاول شونه هاشو بالا انداخت و دوباره نگاهشو به اون دو نفر داد
_ولی به نظر اروم میان. کاش حداقل شنودی چیزی بهش وصل میکردیم
رابرت نیشخنو کوچیکی زد پاهاشو بالا اورد تا روی دهشبرد بذاره و پاول وقتی سکوتشو دید به سمتش برگشت و با تعجب بهش نگاه کرد
و وقتی قیافه شو دید بلند قهقهه زد:تو...سان اف عه بچ! کِی اینکارو کردی؟
رابرت از خود راضی به ناخون هاش نگاه کرد و با غرور ابروهاشو بالا انداخت:همون موقع که دنبال لویی تا اینجا میومدیم. انقدر نگران بود که نفهمید به پشت یقه ش وصلش کردم
پاول دوباره بلند خندید ولی بعد سریعا عذاب وجدان گرفت
_ولی اینکار غیرقانونیه . ما نمیتونیم بدون اجازه ی خودشون به حرفاشون گوش کنیم
رابرت چند ثانیه پوکر به دوستش نگاه کرد و بعد شونه هاشو بالا انداخت و گوشیشو برداشت و خودشو دوباره با اون مشغول کرد
پاول پاشو عصبی تکون داد و نگاهشو سمت اونا برگردوند
اونا ناراحت نمیشدن اگه یکم از مکالمه شونو اونا گوش میدادن ، مگه نه؟
و رابرت فقط ۴ ثانیه توی ذهنش شمرد که پاول سمتش برگشت
_فاک باشه روشنش کن
.
_خیلی..زود رفتی..حتی نتونستم باهات درست خدافظی کنم.
پسر اروم زمزمه کردو لویی پوزخند کمرنگی زد:میدونم. متاسفم که نتونستم برای عروسیت بمونم.
_لو...من منظورم این نبود..
پسر به لویی که با پوزخندش به رو به روش خیره شده بود نگاه کرد و آه کشیدو لویی شونه هاشو بالا انداخت:مهم نیست به هر حال.
حال همسرت چطوره؟پسر با شنیدن سوال لویی نگاهشو از اون گرفت و دستشو روی صورتش کشید
میدونست لویی سعی داره چیکار کنه و این فقط پسرو بیشتر از قبل عذاب میداد:لویی من نمیتونم بهت بگم باشه؟ خواهش میکنم بس کن
پوزخند لویی بزرگ تر شد ، ابروهاشو بالا برد و نگاهشو سمت پسر چرخوند:چیو بس کنم؟من فقط حال همسرتو پرسیدم هری.
![](https://img.wattpad.com/cover/270851320-288-k913842.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}
Hayran Kurgu+تو میخوای...من ببخشمت؟ _بیشتر از هرچیزی پسر صادقانه زمزمه کرد +پس بگو. تعریف کن. بگو چرا...برام دلیل بیار...دلیلی بیار که بتونم ببخشمت. دلیلی به جز اینکه برات فقط یه بازیچه بودم Larry stylinson By rojii_tommo 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1...