𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 25

744 145 530
                                    

+من دیگه نمیدونم هری! دارم زنگ میزنم به اِما!
رابرت با لحن عصبی گفت و هری سریع سرش و دست ازادشو تکون داد

_نه نه..این موقع شب نگرانش نکن. فاک راب با توعم

+این چقدر حرف میزنه! همون بیهوش بودی بهتر بود . پاول برو پرستارو صدا کن بیاد به این یه ارامبخش بزنه یکم بخوابه دیوونمون کرد

رابرت رو به پاول غر زد همونطور که گوشیش رو دم گوشش نگه داشته بود و هری با درموندگی دستشو روی صورتش کشید

_راب خواهش میکنم! حداقل نگو اومدیم بیمارستان. بگو خونه ی توییم!

+من دیگه برات لاپوشونی نمیکنم هری استایلز. اون همسرته و حق بدونه همسرش ساعت ۱۲ شب درحالی که روزی زمین افتاده بود و یه حمله ی قلبی رو رد میکرد پیدا شده!

×راست میگه!اصلا اگه من نیومده بودم سیگار بکشم چی؟؟اگه زودتر نمیاوردیمت بیمارستان؟داری چه غلطی میکنی هری اصلا میفهمی؟

هری با شنیدن همون حرفای همیشگی چشماشو با کلافگی روی هم فشار داد و زیر لب زمزمه کرد:ایده ی داروی ارامبخش بهتر بود

+هی اِما..
رابرت با پیچیدن صدای اِما توی گوشش گفت و برای تمرکز بهتر روی حرف زدن از اتاق هری بیرون رفت

و هری آه کشید

کاش کسی پیداش نمیکرد..

.

_اوه خدای من هری.
اِما با عجله و پریشون وارد اتاق بیمارستان شد و با دیدن همسرش روی تخت درحالی که بهش سرم وصل بود و ماسک اکسیژنی روی صورتش بود چشمهاش پر اشک شد
همه ش تقصیر اون بود

+من خوبم عزیزم‌..خوبم
هری ماسک اکسیژن رو پایین کشید و به دختر لبخندی تحویل داد

_نه نیستی..خوب نیستی..اگه بودی توی بیمارستان نبودی پس بهم دروغ نگو
اِما با کمی عصبانیت و چشمای پر اشکش گفت و روی صندلی کنار تخت پسر نشست

هری دستی که بهش سرم وصل بود رو بالا اورد و روی دست دختر گذاشت

و دختر سرشو پایین انداخت

+همه ش تقصیر منه..میدونم تو و لویی رفته بودین که حرف بزنین. به خاطر حرفای اون اینطوری شدی مگه نه؟ خدایا مقصرِ همش منم . من نباید کنترلمو از دست میدادم ولی فقط..زیادی پر شده بودم و نتونستم...

دختر با احساس گناه گفت و با انگشتش اشکای ریخته نشده ش که دیدشو تار کرده بودن پاک کرد

_اِما..هیچکدومش تقصیر تو نیست باشه؟تو حق داشتی بعد از یه مدت سکوت کردن اینطوری بهم بریزی و من درکت میکنم و چیزی برای سرزنش نیست..اینا همش تقصیر خودمه و من واقعا برای رفتار های اخیرم معذرت میخوام. فشار زیادی رومه و میدونم این توجیه خوبی نیست ولی من..من هیچوقت از روی قصد بهت اسیب نمیزنم چون تو برام خیلی ارزشمندی..

𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐓𝐨𝐰𝐧 {𝐋.𝐒}Where stories live. Discover now