***
+"چطور راضیش کردی اعتراف کنه؟" رئیس تاک با اخم کمرنگی از پشت شیشه ی بزرگ به کیهیون نگاه میکرد و مخاطبش شونو بود.
شونو نگاهش رو از پسر گرفت و به نیمرخ مرد داد:"باهاش معامله کردم"
مرد میانسال ابرویی بالا انداخت و طوری که یعنی باورت ندارم، نگاهش کرد:"معامله؟ مطمئنی تهدیدش نکردی؟"
پسر دلیلی برای ادامه دادن دروغش نداشت، پس شونه ای بالا انداخت و نگاهش دوباره روی لب های درحال حرکت کیهیون نشست:"خودش این تصمیمو گرفت. من فقط آپشناشو براش شفاف سازی کردم...اون عملا دیگه چیزی نداره که برامون ارزشمند باشه پس-"
+"این تصمیمش با تو نیست! (کامل به سمتش برگشت) چون تنها کسی هستی که اهرم فشارو داره، حق نداری تهدیدش کنی. فکر میکنی بعد از اینکه کامل اعتراف کرد من قراردادمونو باهاش به هم میزنم؟"
شونو هم به سمتش برگشت:"نمیتونی؟ مگه استفادهمونو ازش نکردیم؟"
ابروهای مرد تو هم کشیده شد، قدمی به عقب برداشت و به دیوار تکیه زد:"تو از کی اینقدر فرق کردی هیونوو؟ ما اینجا با مجرما معامله میکنیم. ازشون استفاده نمیکنیم! درسته که قوانین ما تو چارچوب متفاوتیه اما باز قوانین مشخصی داریم. همونطور که زندانی هامون حق دور زدنِ قرارداد رو ندارن، ماهم اینکارو نمیکنیم"
بعد نیم نگاهی به ساعت انداخت. بیشتر از نیم ساعت بود که سوهی و مینسو درحال گرفتن اعترافات کیهیون بودن. سرفه ای کرد تا گلوش رو صاف کنه.
+"من کیهیونو فقط به یه دلیل پیشت فرستادم. با اینکه خوب میدونستم میونه ی اون و کاراگاه لی بهتر از میونه ی تو و اونه. به خاطر مهارت یا وسواسی که رو شوالیه داری اینکارو نکردم، اینکارو کردم چون بهت اعتماد دارم. اعتماد دارم که تو هرشرایطی اول با عقلت تصمیم میگیری و پیروی از قوانین برات ملاکه..."
تکیهش رو گرفت و با سر به کیهیون اشاره کرد:"...اما اگر بخوای با اینطور تحت فشار گذاشتن این پسر بیشتر از این اذیتش کنی، میتونم خیلی راحت محافظشو عوض کنم"
مشت شونو محکم گره شد و با حرص لبخند زد:"تو این سالا که باهات کار کردم هرگز اینطور ندیده بودمت. تو هم مثل بقیه زیاد به این پسر اهمیت میدی."
رئیس لبخند کمرنگی زد و به کیهیون نگاه کرد:"چون تا به حال هیچ کدوم از کسایی که دستگیر کردیم اینطور نبودن. هیچ کدوم نگاهی که این پسر داره رو نداشتن..."
دستش رو روی شیشه گذاشت و عمیق به تیله های تیره ی پسر خیره شد:"هرگز اینطور محو نگاه کسی نشدم. تا به حال تونستی احساسات سرکوب شده ی یه نفر رو اینقدر واضح و فقط با نگاه کردن به چشم هاش لمس کنی؟"
شونو سر برنگردوند تا به چشم های کیهیون نگاه کنه. اون هم خوب رئیسش رو درک میکرد. خوب میدونست اون چشم هایی که رئیس تاک ازشون حرف میزد چه طوفان بزرگی رو تو خودشون جا دادن.
YOU ARE READING
°•𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭•°
Fanfiction𝐔𝐩 𝐓𝐢𝐦𝐞: سه شنبه 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: ShowKi. Secret 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Crime, Angst, Mystery, Smut, Drama 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝑼𝒎𝒃𝒓𝒂𝑳𝒖𝒏𝒂𝒆 ~برشی از داستان بالاخره دست از دویدن کشید. درحالی که نفس نفس میزد، به دیوار تکیه داد. کارش تموم بود! دستش روی سی...