Chapter 15: Let The Game Begin

99 30 1
                                    

///

-"دوتا آیس امریکانو" رو به پیشخدمت گفت و دست هاش رو تو هم حلقه کرد. پا روی پا انداخت و منتظر به دختر چشم دوخت.

-"میخوای بگی چه خبره لیا؟ وسط روز منو از سازمان بیرون کشوندی که ساکت بشینی جلوم؟"

لیا با اضطراب بند هودیش رو به دندون گرفت و بی هوا گفت:"اونی، من برادرزاده ی شوالیه رو میشناسم..."

سوهی با تعجب نگاهی به اطراف انداخت و آروم گفت:"ششش! منظورت چیه؟!"

دختر تند گفت:"ایم چانگکیون! اون دوست منه، ما باهم تو یه مدرسه میریم و من...من گاهی اوقات از اطلاعات پرونده بهش میگفتم...اونی من واقعا فکرشو نمیکردم، من..."

با ضربه ی نسبتا محکمِ سوهی، ساکت شد:"تو چیکار کردی!؟ تو به همدست احتمالی یه قاتل اطلاعات محرمانه دادی؟!"

لیا که تا اون لحظه خودش رو از خجالت جمع کرده بود، اخم کرد:"یجور نگو انگار چانگکیون هم کاری کرده! اولا من نمیدونستم عموش قاتله و دوما هنوز معلوم نیست چانگکیون تو این کارا نقشی داشته باشه! لطفا اینطور قضاوتش نکن!"

سوهی نفس عمیقی کشید تا عصبانیتش رو کنترل کنه:"چیزی راجب دستگیری شوالیه بهش گفتی؟"

لیا با شرمندگی لب گزید:"بهش گفتم دستگیرش کردیم! اما اون موقع خودمم چیزی راجبش نمیدونستم..."

سوهی دوباره نفس عمیقی کشید:"واکنشش...واکنشش نسبت بهش چی بود؟"

-"هیچی! اون واقعا اهمیتی بهش نمیداد...مطمئنم نقشم بازی نمیکنه! چانگ کلا به این چیزا اهمیت نمیده..."

-"هنوز باهاش در ارتباطی؟"

دختر آروم سر تکون داد:"از پیش اون میام...یه چیز دیگه هم هست..."

سوهی ظاهر خونسردش رو حفظ کرد. چه اتفاق بدتری میتونست بیفته؟!:"دیگه چی؟!"

لیا کمی این پا و اون پا کرد. آستین های هودیش رو پایین تر کشید و با پاش روی زمین ضرب گرفت:"اون تو آزمون سازمان شرکت کرده، همونی که هکرارو گزینش میکنن...(صورتش رو جمع کرد)...احتمالا هم قبول میشه!"

دست زن روی میز مشت شد و عصبی خندید:"باورم نمیشه! واقعا باورم نمیشه! نگو اینم تقصیر توئه!"

دختر باز حالت تدافعی گرفت:"این آزمون با حضور هر طبقه ای موافقه! با کمک یا بی کمک من میتونست واردش بشه!! اون استعدادشو داره...من کمکی تو این موضوع بهش نکردم!"

-"اگر از همه چیز اینقدر مطمئنی پس برای چی بهم زنگ زدی تا اینارو بگی؟!"

لیا سکوت کرد. پیشخدمت با یه سینی کوچیک به سمتشون اومد و نوشیدنی هاشون رو جلوشون گذاشت. سوهی زیر لب تشکر کرد و پیشخدمت با تعظیم کوتاهی ازشون فاصله گرفت.

°•𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭•°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora