***
پسر با شنیدن اون جمله، بلند و متعجب گفت:"چی!؟"
هیونوو چشم ازش گرفت، کتش رو روی تخت انداخت و حرفش رو دوباره تکرار کرد:"امشب برای شام مهمون داریم"
بعد جلوی آینه ایستاد. سرش رو کمی جلوتر برد و به تهریش روی چونهش نگاه کرد:"امروز صبح یادم رفت شیو کنم؟!"
کیهیون با گیجی به سمتش برگشت:"شوخیت گرفته؟ آخه برای چی؟ اصلا کیو دعوت کردی؟"
مرد، کلافه، از جلوی آینه کنار رفت و مقابل پسر ایستاد:"شاید یادت رفته باشه ولی اینجا خونهی منه و من تصمیم میگیرم کی و چه وقت مهمون دعوت کنم! اکی؟ این یه قرار کاریه و چون نمیتونم همهش برات نگهبان بذارم، ترجیح دادم اینطور انجامش بدم..."
خم شد و دست پسر رو گرفت تا بلندش کنه:"...به هرحال تصمیم با خودته! میتونی عین یه پیرمرد عقبافتادهی کور تو اتاق بمونی و برای زندگی نکبت بارت گریه کنی یا میتونی این طلسم کوفتیو بشکنی و سعی کنی به زندگی عادیت برگردی"
کیهیون با بدخلقی دستش رو عقب کشید و نیشخند زد:"من همینجا راحتم. با همین زندگی عادی و دور از اجتماع"
هیونوو چند ثانیهای بهش نگاه کرد. در آخر دوباره دستش رو گرفت و اینبار به زور بلندش کرد:"نظرم عوض شد. هر کاری که من گفتم، بدون اعتراض انجام میدی"
پسر با اخم سعی کرد دوباره دستشو از لای انگشتهای مرد بیرون بکشه:"اون وقت کی گفته من همچین کاری میکنم؟!"
-"من! اگر انجامش بدی، بهت جایزه میدم" و کیهیون لبخند معنیدار هیونوو رو ندید.
کیهیون پلکهاشو محکم روی هم فشرد. اخرین بار که بحث جایزه و تنبیه شد، اون تو دست مرد ارضا شده بود و با فوران کردن احساسات سرکوب شدهش، گند بالا آورده بود.
پس تندتند به طرفین سر تکون داد و خودشو جمع کرد:"نه! من جایزه نمیخوام! فقط راحتم بذار باشه؟ قول میدم مزاحم تو و مهمونات نشم"
هیونوو که حدس میزد تقلای پسر برای چیه، لبخندش پررنگتر شد:"نترس بیبی! این بار خبری از تنبیه نیست"
بعد در همون حال که دستشو گرفته بود، به سمت حموم رفت:"اول باید بری حموم" و پسر به ناچار دنبالش رفت.
از این ایدهی جایزه به شدت ناراضی بود. خصوصا اینکه هیونوو بهش نگفته بود ماهیتش چیه و نشون دادن هر نوع کنجکاوی نسبت به این موضوع، فقط مرد رو به انجام اون کار ترغیب میکرد. پس ترجیح داد سکوت کنه تا ببینه اوضاع به کجا میکشه.
داخل حموم، هیونوو بالاخره دستش رو ول کرد:"خب، آمادهای؟"
کیهیون با تعجب کمی خودشو عقب کشید:"تو...تو هم میای؟"
YOU ARE READING
°•𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭•°
Fanfiction𝐔𝐩 𝐓𝐢𝐦𝐞: سه شنبه 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: ShowKi. Secret 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Crime, Angst, Mystery, Smut, Drama 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝑼𝒎𝒃𝒓𝒂𝑳𝒖𝒏𝒂𝒆 ~برشی از داستان بالاخره دست از دویدن کشید. درحالی که نفس نفس میزد، به دیوار تکیه داد. کارش تموم بود! دستش روی سی...