Chapter 27: I Could Run

99 28 15
                                    

***

چانگکیون کنار لیا نشست و به صفحه ی مانیتورش نگاه کرد:"این همون پرونده ایه که مربوط به شوالیه ی خونیه؟"

لیا زود صفحه رو بست و به سمت پسر برگشت:"آره..."

چانگکیون با حرص گفت:"آه اون حرومزاده خیلی کثافت بود! حالم ازش به هم میخوره!"

دست لیا آروم مشت شد و به صفحه ی مانیتور خیره موند. بعد از مکث طولانی ای پرسید:"از شوالیه؟"

چانگکیون دستی تو هوا تکون داد:"نه اون نه! منظورم اون اریکِ عوضی بود. با اون کارایی که کرد تنها چیزی که مستحقش بود همون بلایی بود که شوالیه سرش آورد"

لیا نفس راحتی کشید اما با اخم نگاهش کرد:"به پرونده‌ش نگاه کردی؟ مگه بهت نگفتم بی اجازه-..."

پسر با خنده حرفش رو قطع کرد:"اوه نه! البته که این پرونده خیلی سرّی نیست چون گندکاری این آقا تو تلویزیون کامل گفته شده ولی من چیزی از تو سیستم نخوندم. بد برداشت نکن! من فقط چیزیو می‌دونم که علنا تو تلویزیون اعلام کردن"

دختر دوباره نفس راحتی کشید و چیزی نگفت. چانگکیون با صندلی دور خودش چرخید:"ولی جدا خیلی حساسیت نشون میدی سر این موضوع! میدونم مدت زیادی پیگیرش بودین ولی قبلا تو مدرسه خیلی راجبش حرف می‌زدی و الان دیگه چیزی نمیگی!"

لیا بی خیال شونه ای بالا انداخت:"به خاطر اینکه دستگیرش کردیم. دیگه چیزی برای گفتن نداره که بخوام بهت بگم"

چانگکیون پاش رو به زمین کوبید و صندلی رو به روی دختر از حرکت ایستاد. لبخند بزرگی زد و به سمتش خم شد:"پس می‌تونم پروندهشو ببینم؟ اسم واقعیش چیه؟ خیلی دلم میخواد بدونم قاتلی که دنبالش بودین چه شکلیه!!"

لیا لگد آرومی به پای پسر زد و باعث شد صندلی خودش چند سانت به عقب بره:"عمرا! اولا که اون پرونده اطلاعاتش نباید دست هرکسی بیفته و دوم اینکه تو هنوز تازه واردی و معلوم نیست کی بندازنت بیرون!"

چانگکیون با بخش آخر حرف لیا بیخیال تمیز کردن خاک روی کتونیش شد و با تعجب نگاهش کرد:"بندازنم بیرون؟! رئیس تاک حرفی زده!؟"

دختر دسته های صندلی رو چنگ زد و کشون کشون به سمت مانیتورش رفت:"کسی حرفی نزده اما تا زمانی که عموت اینقدر مقاومت کنه نمی‌شه خیلی مطمئن بود که بذارن اینجا بمونی...البته این فقط حدس منه! حالا به جای فضولی تو کار من، برو تکلیفای عقب مونده ی مدرسه رو کامل کن! فعلا که بیکاری!"

چانگکیون با لبی آویزون از جاش بلند شد و همونطور که زیرلب غر می‌زد، به سمت در رفت:"اما امتحان فردا ریاضیه. من ریاضیم خوبه"

لیا بدون اینکه نگاهش کنه، لبخند زد:"اما هنوزم بیشتر از یه هفته عقب افتادی"

پسر قبل از رفتن، به سمتش برگشت و با تمسخر بهش تعظیم کرد:"بله بله خانم!!" و همراه با خنده ی لیا از اونجا بیرون زد.

°•𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭•°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora