***
نیمنگاهی به صفحهی گوشیش انداخت. دیر کرده بود. برگشت و با استرس از پشت شیشه به آدمهایی که از جلوی کافه رد میشدن، نگاه کرد. با دیدن دختر لبخند امیدواری زد و قبل از اینکه متوجهش بشه، سریع نگاهش رو گرفت. حداقل اونقدر براش ارزش قائل شده بود که به دیدنش بیاد.
درِ کافه باز شد و دختر با همون یونیفرم مدرسه و هودیِ سفیدی که روش پوشیده بود، داخل اومد. چانگکیون براش دست تکون داد و لیا با دیدنش، به سمتش رفت. با رسیدن بهش، کولهش رو به صندلی آویزون کرد و مقابل پسر نشست.
چانگ با تردید لبخندی به صورت زد:"سلام"
لیا دست به سینه نگاهش کرد:"ما صبح همو تو مدرسه دیدیم. چندبار سلام کنیم؟"
پسر فقط سر تکون داد و آستین هودیش رو بیشتر پایین کشید. لیا با همون لحن خشک ادامه داد:"میدونی خوشم نمیاد با لباسِ مدرسه بیرون بیام، برای چی میخواستی همو ببینیم؟"
-"میخواستم باهات حرف بزنم" بدون اینکه نگاهش کنه، حرف میزد. از دیدن اون نگاه سرد، فراری بود.
لیا ابرویی بالا انداخت:"جدی؟ بعد از تموم سکوتِ اون شبت بالاخره زمانِ شکستن روزهت رسیده؟ مفتخر شدم"
واقعا از اینکه تموم کلماتش با زخم زبون باشه، متنفر بود. اما چانگکیون هم باید میفهمید. این چیزی نبود که بشه درمقابلش سکوت کرد. کافی بود هرچقدر که تا الان بهش زمان داد. حالا وقتش بود که به خودش بیاد.
قبل از اینکه چانگکیون چیزی بگه، سفارشهاشون رسید. لیا نگاهی به نوشیدنیِ موردعلاقهش انداخت و به پسر نگاه کرد:"از قبل سفارش داده بودی؟"
چانگکیون آروم سر تکون داد:"اوهوم. امیدوار بودم که بیای"
-"کیوت بازی در نیار چانگکیون! الان وضعیت طوری نیست که با اینکار دلم بلرزه" بدون اینکه به نوشیدنش دست بزنه، با بدخلقی گفت.
لبخندی بیدلیل روی لبهای پسر نشست. نی رو توی لیوانش فرو کرد و کمی از آیس آمریکانوش رو نوشید. هدفش این بود که قبل از باز کردن بحث، لیا رو یکم نرم کنه اما تلاشِ بیاندازهی دختر برای سرد و عصبی جلوه دادن خودش، تحسین برانگیز بود.
به پشتی صندلیش تکیه داد و درحالی که با انگشتهاش باز میکرد، پرسید:"از عموم خبری داری؟"
لیا به نفی سر تکون داد:"نه بیشتر از چیزی که تو میدونی"
چانگکیون هم فقط سر تکون داد و چیزی نگفت. لیا با نگاهِ تیزی بهش خیره بود. حدس میزد برای چی ازش خواسته به اینجا بیاد و حقیقت این بود که عمدا دیر اومد تا یکم بهش فشار بیاره. امروز بازی دست اون بود تا کمکش کنه. پس باید درست عین یه حاکم رفتار میکرد، با استراتژی!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
°•𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐊𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭•°
Hayran Kurgu𝐔𝐩 𝐓𝐢𝐦𝐞: سه شنبه 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: ShowKi. Secret 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Crime, Angst, Mystery, Smut, Drama 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝑼𝒎𝒃𝒓𝒂𝑳𝒖𝒏𝒂𝒆 ~برشی از داستان بالاخره دست از دویدن کشید. درحالی که نفس نفس میزد، به دیوار تکیه داد. کارش تموم بود! دستش روی سی...