به خاطر صدای بلند آهنگ نمیتونستی درست صدای وندی رو بشنوی. "دفتر بنفش؟"
سرت رو تکون دادی و بهش نگاه کردی. "چیزی درموردش یادم نمیاد." چشمهاش رو ریز کرد و متفکر ادامه داد: "بکهیون هیچوقت درموردش چیزی نگفت."
بکهیون و سهون مشغول انتخاب کردن آهنگ بودن و هنوز به هیج نتیجهی مشترکی نرسیده بودن. جونگین با خنده نگاهشون میکرد و جنی داشت لیوانهای روبروش رو با آبجو پر میکرد.همزمان که وندی روی میز دایرهای وسط دنبال اسنک مورد علاقهش میگشت گفت: "چرا ازش نپرسیدی؟"
شونههات رو بالا انداختی: "صبح به خاطرش ناراحت بود و بعد نتونستم ببینمش، فرصتش رو نداشتم."وندی با لبخند لیوان آبجوش رو برداشت و از جنی تشکر کرد: "قطعاً چیز مهمی نیست، سوجین میخواد تحریکش کنه. واضحه که میخواد بکهیون رو برگردونه و کاری از دستش برنمیاد."
قرار بود بعد از ظهر اون روز با بکهیون وقت بگذرونی ولی بعد سهون بهتون زنگ زد چون بالاخره تونسته بود با جونگین برنامه بریزه و بکشونتش کارائوکه!
جنی و جونگین تو هفتهی گذشته تا دیروقت کار کرده بودن برای همین خیلی زود قبول کردن اون شب همراهیتون کنن.
"قطعاً نمیتونه تحمل کنه بکهیون بهش بیاهمیت باشه برای همین هرکاری میکنه تا هرجوری شده خاطراتشون برگردونه و این منو میترسونه."
یهو صدای بلند یه آهنگ تروت تو فضا پخش شد و نذاشت حرفت رو ادامه بدی. سهون با اخم به صورت خندون بکهیون نگاه میکرد."من نمیخوام اینو بخونم!" با غرغر خواست کنترل رو از بکهیون بگیرم ولی بکهیون دستش رو عقب کشید: "زودباش! من همراهیت میکنم." دستهاش رو پشتش برد تا سهون نتونه کنترل رو ازش بگیره. "اینجوری که خوش نمیگذره! باید آهنگای مسخره بخونی."
سهون نگاهی به تو، وندی و جنی انداخت: "چرا اونا نمیخونن؟ من از این آهنگ متنفرم!"
جونگین نظرش رو آروم گفت: "سنگ کاغد قیچی کنید خب."
بکهیون دست از تقلا کشید و سهون سرش رو تکون داد: "عالیه! چرا من باید کسی باشم که این آهنگ رو میخونه؟"
بکهیون لبخند شیطانیای زد و همزمان که بازوی سهون رو میکشید و دندونهای ردیفش رو نشونتون میداد نزدیک جایی که نشسته بودین اومد. خودش رو پشت سهون کشید و کف دستش رو بالا برد. بدون اینکه سهون ببینه با چشمهاش به دستش اشاره کرد و با حالت مسخرهای بهتون فهموند که نقشهی شومش چیه. چشمهاش رو درشت کرده بود و ابروهاش بالا رفته بود. جنی خندهش رو خورد و بهت نگاه کرد تا سهون متوجهش نشه.وندی بیحوصله گفت: "چرا فقط آهنگ رو عوض نمیکنی تا هرکی هرچی دوست داره بخونه؟"
بکهیون بیاهمیت به حرفش دستش رو جلو اورد: "آمادهاید؟" بعد بلندتر گفت: "سنگ کاغذ قیچی!"
و بعد همتون به غیر از سهون که دستش رو مشت کرده بود، کاغذ اوردین. سهون برگشت و متهم ردیف اول رو با اخم نگاه کرد: "هیونگ تو واقعاً-" و باعث شد همتون بزنید زیر خنده. بکهیون دوباره شونههای پهنش رو گرفت و برش گردوند تا برگرده رو صحنه: "خب نباید همیشه سنگ بیاری احمق."
سهون سرش رو برگردوند و همزمان که غمزده به جونگین نگاه میکرد گفت: "فکر میکردم قراره دوستهای خوبی بشیم کیم جونگین." و جونگین با خنده بهش اشاره کرد زودتر آهنگ رو شروع کنه.

VOUS LISEZ
➷𝐓𝐡𝐞𝐁𝐨𝐲𝐍𝐮𝐦𝐛𝐞𝐫𝟓𝟎𝟔➹
Fanfictionبیون بکهیون عاشقِ عدد ۵۰۶ بود، اولین دلیلش این بود که تو شِش مِی به دنیا اومده بود و دومین دلیلش هم این بود که یه جایی، احتمالا تو یکی از سایتهای مزخرف پیشگویی، خونده بود ۵۰۶ بهترین عدد شانس دنیاست؛ کسی که شماره اش ۵۰۶ ـه خودمونیه، صمیمیه، صبور نی...