~ First Cut

5.4K 1.4K 253
                                    

اولین حذف


با تموم شدنِ مکالمه های دونفره ی شاهزاده با دختران منتخب ، صرف صبحانه ی اکثریت هم تموم شده بود...  ولی هنوز همه بی هیچ اعتراضی سرجاهاشون نشسته بودند.

چون خانم پاتس گفته بود که همیشه اول خانواده ی سلطنتی سالن رو ترک میکنند... مگر اینکه خودشون زودتر اجازه ی رفتن به ما بدند.

شاهزاده همونطور که فنجون قهوه و بشقاب کروسانی که من براش برده بودم رو همونجا روی میزِ چوبیِ گوشه ی سالن رها میکرد ، با قدم های بلند پیش جمع برگشت و دوباره همونطور شَق و رَق رو به ما و پشت به مادر و پدرش ایستاد:
"امیدوارم صبحانه باب میل بوده باشه. خانم هایی که شخصا در پایان مکالمه ازشون که خواستم توی سالن بمونند ، لطفا تشریف داشته باشند..."

ابروهام توی هم رفت...
واضحاً به یاد داشتم که اون از من نخواست بعد از صبحانه توی سالن بمونم!

یعنی رفتنی بودم؟!
به همین زودی؟!

با کمی مکث ، حرفش رو ادامه داد:
"بقیه ی دوشیزه ها میتونند به دنبال خانم پاتس ، سالن رو ترک کنند."

با اشاره ی خانم پاتس ، تعدادی از منتخبین ، که من هم جزوشون بودم ، از پشت میز بلند شدیم و بعد از تعظیمِ مناسبی به خانواده ی سلطنتی ، با قدم های آروم و چهره های گیج از سالن خارج شدیم...

چشم هام به جنی افتاد که آروم و باوقارِ همیشگیش کنارم قدم بر میداشت...
یعنی اون هم مثل من حذف شده بود؟!
چطور ممکنه!؟

سویون ، در حالی که سمت دیگه م راه میرفت ، با دیدن اخم های توی هم رفته ی من ، خنده ی کوچیکی کرد و گفت:
"چی شده جونگکوک؟"

صورتم به سمتش چرخید و همینطور که هر سه قدم هامون رو آروم تر میکردیم ، گفتم:
"آم...چیزه..."

با چشم هام تعداد دخترانی رو که همراه ما به دنبال خانم پاتس از سالن خارج شده بودند ، تخمین زدم; تقریبا ده-پونزده نفر از سی و پنج نفر؟!

لب هام رو با اضطراب لیسیدم و گفتم:
"به نظر من... شاهزاده... برای حذف اول.. شاید یکم زیاده روی کردند!"

سویون با حرکت سرش تایید کرد و جنی از سمت دیگه م گفت:
"من فکر میکنم این نشون دهنده ی معیار های سخت و انتظاراتِ بالای شاهزاده ست."

و سویون از سمت دیگه م جواب داد:
"ولی باز هم حذف هیجده نفر در ملاقات اول ، واقعا زیاده رویه!"

ما هیجده نفر بودیم!؟

با چشم های درشت شده رو به سویون پرسیدم:
"چی!؟ هیجده نفر؟!"

و این بار جنی از سمت دیگه م جواب داد:
"آره. هیجده نفر. خودم دخترهایی که توی سالن موندگار شده بودند رو شمردم. هیجده تا بودند."

the Princess :::... ✔ Where stories live. Discover now