~ Blind Sided Prince

5.2K 1.4K 708
                                    

شاهزاده ی کور شده

"من... میخوام انصراف بدم تهیونگ."

فقط یک لحظه طول کشید تا چهره ی اون توی ناباوری و شوک غرق بشه... و لب هاش کلماتش رو با آخرین ذره های باقی مونده از امیدِ درونش، زمزمه کنند:
"بگو که داری شوخی میکنی..."

و من تنها کاری که برای آروم کردن و تسکینِ حالش از دستم بر میومد، نگه داشتنِ لبخندِ کمرنگ و غمگینِ روی لب هام و نوازش انگشت های کشیده ش توی دستم بود:

"خودت هم خوب میدونی که جدی ام."

"نه... نه جونگک-"

حرفش رو بریدم و نگاهم رو طوری از چشم هاش گرفتم که انگار فریادِ غرقِ سکوتِ مردمک هاش بلند تر از صدای کلمات و هنجره ش بود:
"هیچی نگو. لطفا؟! فقط هیچی نگو."

لب هاش چند بار بی صدا به هم خوردند، اما لب های من سریع تر از اون شروع به حرف زدن کردند:
"نمیخواستم الان این رو بهت بگم... نمیخواستم این شبِ لعنتی اینجوری پیش بره. لعنت بهش! براش برنامه داشتم... باید مقدمه چینی میکردم ولی انگار تو همیشه راه و روش خودت رو برای حرف کشیدن از من داری!"

لحنِ اون هنوز ناباور به نظر میرسید:
"من نمیفهممت... اگه میخواستی قصر رو ترک کنی پس چرا پیشنهادِ انتقالِ رقابت به پارادایس رو دادی؟! مگه... مگه به نتیجه نرسیدیم که اونجا امنه و اگه از قصر بریم، همه چیز حل میشه؟! پس چرا میخوای انصراف بدی؟!"

پلک هام روی همدیگه نشستند و این بار نفس عمیقی کشیدم تا کلمات توی ذهنم مرتب بشند:
"حق داری گیج باشی... و من میدونم که حداقل یک توضیح بهت بدهکارم... ولی... ولی فقط این رو بدون که تصمیمَم به نفعِ هر دو نفرِ ماست!"

حالا گرهِ اخم آروم آروم بین ابروهاش مینشست و میگفت که حسِ خشم هم داره به احساساتِ جوشنده ی وجودِ شاهزاده ی روبه‌روم اضافه میشه:
"به نفعِ هر دوی ما؟! شوخی میکنی؟!"

"تهیونگ گوش ک-"

"نه جونگکوک! تو گوش کن! رفتارت بیشتر از هر چیزی که فکر کنی، خودخواهانه ست! چطور میتونی بگی این به نفعِ هر دو نفرِ ماست وقتی من واضحاً احساسم رو نسبت بهت ابراز کردم و تو درست همون روز، فقط به خاطر مشکلاتِ حمله ی شورشی ها، اومدی و بهم میگی که میخوای تنهام بگذاری!؟"

با حس شل شدن انگشت هاش توی گره دست هامون، بلافاصله دستش رو محکم تر از قبل توی دستم فشردم و بدون گرفتن نگاه مستقیمم از چشم هاش، بهش اجازه ندادم ذره ای دور تر بشه:
"بذار توضیح بدم-"

"توضیح؟! به حقِ خاکِ ایلیا! اصلا میشنوی من چی میگم جونگکوک؟!"

نیاز داشتم صدام رو فقط کمی تا حد خودش بالاتر ببرم تا توجهش رو از خشمش گرفته و به خودم برگردونم:
"من میشنوم! باور کن میشنوم! ولی تو هم باید بشنوی من چی میخوام بگم!"

the Princess :::... ✔ Where stories live. Discover now