چهل و یکم. بوی اونو داری.

1K 312 283
                                    

پیش از آن که بخوانید:
حمایتِ پارت قبل عالی بود و لازم دیدم از تک‌تکتون یه تشکر درست و حسابی بکنم.
می‌رسیم به یکی از موردعلاقه‌ترین پارت‌های ویمینم.
آخرِ این پارت نظرتون رو درمورد جنسِ رابطه‌ی ویمین کامنت کنید.
حجم: 3k
موسیقی بالا رو از دست ندید🎵

Carry you by Ruelle and Fleurie

.
.
.

زمانی که شاهزاده‌ی زال پلک‌های بسته‌ش رو به آرومی از هم گُشود، نگاهش به درختی بلند و بی‌برگ رسید که تمام دیدش رو پُر کرده بود. درست بالای سرش قرار داشت و تنِ خسته و خشکِ شاهزاده اون پایین رها شده بود‌.

جیمین به یاد می‌آورد قبل از این که طلسمش شدید بشه و طبق معمول از هوش بره، جایی روی پله‌های سنگیِ قصر نشسته بود و با زانو‌هایی که یخ‌زده و دردناک شده بودن، سینه‌ی جونگ‌کوک رو به عقب هل داده بود. همین که چهره‌ی جونگ‌کوک توی سرش نقش بست، نفسش رو حبس کرد و چشم از تماشای درختِ بی‌حاصلی که بالای سرش سایه کرده بود، برداشت. تلاش کرد سرِ جا بشینه و اطراف رو بهتر ببینه.

شاهزاده اصلا نمی‌تونست به یاد بیاره چطور از این جنگل عجیب سر در آورده. زمین سرد بود و هوا سوزِ بدی داشت. اون قدر که پوست دست‌ها و بینیش کاملا سرخ شده بود و داغیِ اشکی رو که توی چشم‌هاش جمع شده بود، به خوبی احساس می‌کرد.

" من چرا اینجام؟! " صداش اون قدر گرفته بود که حتی کامل از گلو خارج نشد.

نگاهش به طرف لباسِ تنش کشیده شد. پارگی‌های بزرگی روی پارچه‌ی لباسش دید. جای سالمی روی لباسش باقی نمونده بود و هر طرف از هم دریده شده بود. حتی زیرِ پارگیِ بازوش، جای زخمِ چند دندون دید که خونش خشک شده بود و می‌سوخت. همین که با نوکِ انگشت زخم روی بدنش رو لمس کرد، هیس تند و تیزی از میون دندون‌هاش بیرون اومد و ابروهاش بهم نزدیک شدن‌.

همین بین بود که غرشی بلند و ترسناک، میون درخت‌های بلندِ دور و برش پیچید و شاهزاده رو ترسوند. زخم روی شونه‌ش‌ رو به فراموشی سپرد و با دو چشم سرشار از وحشت و کنجکاوی، نگاهی به هر طرفِ جنگلِ سرمازده انداخت. برای بار دوم اون صدا به گوشش رسید و تنش رو لرزوند. شبیهِ غرش حیوونی بود که از همه‌ی توانش استفاده می‌کنه.

جیمین بزاقش رو فرو داد و روی دست و پاهاش اون صدا رو دنبال کرد. پارگیِ لباسش‌ باعث‌ میشد پوستش در اثر برخورد به کفِ مرطوب جنگل گِلی و کثیف بشه. حتی چند بار کمی شاخ و برگ کفِ دستش رو خراش داد، هر چند شاهزاده توجهی نکرد. پشت درختی مخفی شد و سرک کشید تا چیزی ببینه.

چشم‌هاش ببری رو پیدا کردن که در فاصله‌ای دور روی دو پا می‌پره و به تنه‌ی درخت‌ها پنجه می‌کشه. با هر جستی‌ که می‌زد، دهانش رو کاملا باز می‌کرد و نعره‌ی بلندش در تمام جنگل طنین می‌انداخت. وحشیانه چنگ می‌زد و پوست تیره‌ی‌ درخت‌ها رو از جا می‌کَند.

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now