Dedicated to darkbluechimin ♡
.
.
.فلشبک- صدسال پیش از تولد زال زوال
" سرورم! نفسِ عمیق... چیزی نیست. هر چیزی که دیدید، رویا بوده. شما جاتون امنه. خطری نیست. آروم باشید و ذهنتون رو از هر چیزی که دیدید، خالی کنید. اوضاع مرتبه سرورم. "
صاحبِ موی زال، همچنان نفس میزد و با وحشتی فاحش که روی جزء به جزء صورتش نوشته شده بود، به چشمهای محافظش نگاه میکرد.
" شما تصمیم داشتید چیزهایی از آینده ببینید. جادوگرِ بزرگ معجونی ساخت و گفت بعد از نوشیدنش، درونِ غاری که پشت این آبشار مخفی شده به خواب برید. یادتون میاد؟ شما اون معجون رو نوشیدید و به این جا اومدید تا آیندهی کشور رو ببینید. "
" دیدم... "
صدای نفسش کمتر شده بود. محافظش کمک کرد کمی بدنش رو عقب بکشه و به سفتیِ پشت سرش تکیه بده. سر روی دیوار گذاشت. صدای بلندِ جوش و خروش آب تمام فضای نیمهروشن غار رو بلعیده بود. آفتابی وجود نداشت. ظاهرا کابوسش باعث شده بود جایی بین شب و روز از خواب بپره.
" خودمو دیدم. "
محافظش اون قدر بهش نزدیک بود که صدای ضعیفشرو به خوبی بشنوه. خیره به چهرهی سرورش، سوال کرد: " آینده چه شکلی بود؟ "
و این سوال، دردی توی سینهش ریخت. بزاقش رو فرو داد و به حرف اومد:
" زنجیر شده بودم. اسیر بودم. شلاق میخوردم. غرقِ خون بودم. قصر داشتم، تاج داشتم اما عزت و احترام نداشتم. صدای مویههای خودمو به یاد دارم. در حالِ مرگ بودم. آینده تاریک بود و سیاه. پر از خون. "
اخم محافظش تند شد. دست روی زانو مشت کرد:
" اما چرا باید به اون جا کشیده بشه؟ "
" نمیدونم. تنها چیزی که دیدم صحنههایی بود که یکی داشت شکنجهم میکرد. دورم قدم میزد و هر فریادِ و زجرِ من لبشو میخندوند. شبیهِ هیولایی بود که تشنهی خونِ منه. "
" اون کی بود قربان؟ "
" تاریک بود، نتونستم چیزی از چهرهش ببینم... اما وقتی میچرخید چشمم به کمرش افتاد. دو تا بال داشت. سیاه و بزرگ. اون کسی بود که اسیرم کرده بود. "
صدای محافظش لرزید: " بال؟! اما چطور ممکنه یکی از نژاد اونا مرتکب چنین ظلمی بشه؟! اونا به درستکاری مشهورن سرورم. "
" هر چیزی توی این دنیا ممکنه. " مردی که موی زال و بلند داشت، نگاهی به ریزش آب از دهانه غار انداخت:
" نمیدونم اسمِ رویا درسته یا نه. چیزی که دیدم، حقیقیتر از این بود که اسمشو رویا بذارم. میتونستم دردی رو که اون اسیرِ زال میکشه با تمام وجودم حس کنم. یه بالدار لعنتی باعثِ اون حالش بود! "
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...