هشتاد و دوم. هدیه

1.5K 313 250
                                    

پنج سال بعد~

" تو تا حالا صورتشو دیدی؟ اون موی بلندش نمیذاره درست شناختش. خصوصا شب که میشه، با اون همه موی تیره و بلندی که دورش‌ ریخته، توی قصر می‌پلکه. درست مثل یه روحِ سرگردان! "

ندیمه‌ی کم سن و سال که پایین نردبان چوبی ایستاده بود، دست‌هاش رو بلند کرد تا سبدِ سیبی رو که حالا پر شده بود از دوستش تحویل بگیره: " بده من. "

" مراقب باش. درخت‌های امسال خیلی پُربارشدن. اینا همه به خاطرِ ملکه‌‌ست. تمام باغ و زمین‌های کشور به خاطر بانو و هوشِ بالاش، سبز و آباد شدن. " با کمک آستین لباس عرقش‌ رو پاک کرد و لبخندزنان، نفسی به سینه کشید.

ندیمه‌ی پای نردبون سبدِ پر از سیب رو کنار بقیه‌‌ی سبدها گذاشت و دوباره پیش دوستش برگشت که حالا ایستاده بود تا نفسی راست کنه. با دلخوری پرسید: " چیزی از حرفای منم شنیدی یا تمام مدت فکرت پیش این سیبای آبدار بود؟ "

دوستش خنده‌کنان به رفیقِ آزرده‌خاطرش، اشاره‌ای به اون سمت باغ کرد که ملکه با لباسِ پر از گل و موی آراسته بین ندیمه‌ها اومده بود تا از مراسم میوه‌چینی دیدن کنه:

" می‌دونم که از این روح سرگردانِ امپراتور خوشت میاد و دل توی دلت نیست ملاقاتش کنی. از کجا معلوم؟ شاید اگه فرمانروا یه سر بیاد این جا، بتونی اونو هم ببینی؟! "

چهره‌‌ی ندیمه‌ی دلخور ناگهان روشن شد و از جا پرید: " راست میگی! "

" تو که تا حالا صورتشو ندیدی!‌ چطوری عاشقش شدی دیوونه؟ "

" از کجا میدونی ندیدم؟ " دوستش مغرورانه ابرویی بالا انداخت و ندیمه‌ی دست به نردبون، با دو چشمِ گرد داد زد: " نگو که- "

" از دور دید زدمش! " با شیطنت خندید: " داشت حموم می‌کرد. منو ندید. "

" تو زده به سرت! اگه کسی متوجه می‌شد چی؟! "

" کسی‌ نفهمید. شلوغش نکن! " خم شد و سیبی از روی چمن‌ها برداشت: " ولی یه چیزی مغزمو درگیر کرده. اون دو تا زخم روی کمرش منو یاد امپراتور بال‌داری انداختن که قبلا حکومت می‌کرد‌. یادته؟ "

" اون که مُرد. "

" می‌دونم، می‌دونم. ولی زخم‌‌هاش درست مثل جای دو تا بال بود. "

رفیقش چشمی توی حدقه چرخوند: " تو از شدت علاقه دیوونه شدی دخترجون. اون امپراتور زیر شکنجه‌ی شاهزاده جیمین تلف شد و تقاص پس‌ داد. بعدم که شاهزاده جیمین به تخت نشست و حکومت رو تا امروز به دست گرفت‌. چطور ممکنه اون شاهِ ظالم زنده باشه؟ احتمالا اون زخما جای شمشیر باشن. مگه نشنیدی میگن محافظِ شاهزاده چه شمشیرزنِ قهاریه؟! "

ندیمه سیب رو روی دامنش کشید و گازی از جونش زد. طعمش به شیرینیِ عسل بود: " شایدم من اشتباه می‌کنم. ولی اون بازم یه مردِ قدرتمند و جذابه‌. می‌خوام نظرشو به خودم جلب کنم! باید چی کار کنم که بهم توجه کنه؟ "

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora