جیمین سختیِ زیادی زیرِ بدنش حس میکرد. نمیدونست کی یا چی باعث شده روی این سنگِ آزاردهنده و سفت دراز بکشه اما انگار میلی برای بلند شدن نداشت. نگاهش به اون بالا، به سیاهیای که جلوی چشمش میچرخید، دوخته شده بود. غلیظ و تیره. هرقدر بیشتر نگاهش میکرد، کمتر میدید. انگار رفته رفته چشمش رو از کار میانداخت. تاریکیِ شدیدی که احاطهش کرده بود، حتی به مغزش هم رخنه کرد. شاهزاده حس میکرد گلهایی سیاه و سمی، همه جای سرش رشد میکنن و همهچیزو زیر گلبرگهای پلیدشون میپوشونن.
" تشنهم. "
صدای خودش رو شنید. زمزمهش به قدری ناچیز بود که تاریکی واژهی کوتاهش رو به تندی بلعید و فرو داد.
" لباتو از هم باز کن جیمین. "
از بیرون نه، اون صدا درونِ ذهنش بود. صدایی که بارها و بارها جنون رو نشونش داده بود. لحنِ آروم و آهنگینش نه تنها آرامشی به جیمین نمیداد، که همیشه دلش رو با ترس لبریز میکرد، قلبش رو به تپشمیانداخت.
" تو همیشه کاری رو انجام میدی که من میخوام. "
چون هر زمان این صدا بلند میشد، شاهزادهی زال حتی توان فکر کردن رو هم از دست میداد. اعضای بدنش از چیزی که میشنید، بی چون و چرا اطاعت میکردن.
نمیتونست جونگکوک باشه.
صدایِ خودش بود که همه جای مغزش میپیچید اما امکان نداشت اون باشه. جونگکوک پسر شجاع و خوشقلبی بود که هرگز شاهزاده رو به چنین بازی جنونآمیزی نمیکشوند. اون اهلِ مراقبت و محبت بود." لب باز کن تا تشنگیتو برطرف کنم. "
توانایی نداشت مخالفت کنه. مثل مومی بود که تحت کنترل اون صدای آشنا قرار داره. ناچار، لبهاش رو باز کرد. شکاف بین دو نرمیِ سرخ، آهسته باز شدن و کمی بعد جیمین با دهان باز منتظر بود.
" این عسلیه که به تو قدرت میده. "
قطرهای درشت و گرم، پایین افتاد و درست روی زبون جیمین جاری شد. مزهش کرد. طعمِ شور و بوی آهن.
خون.
نفرت روی صورتش نقش بست. توانِ مقابله نداشت. چیزی رو که مزهی مرگ داشت، فرو داد چون صدایی قدرتمند از درون وادارش کرده بود این کارو بکنه.
گرمیِ شور از گلوش پایین خزید. همچنان که پایین میرفت، شبیهِ شعلهای میشد که برای سوزوندن جوارحِ جیمین اومده. هر قدر پایینتر میرفت داغتر و کشندهتر میشد. جیمین نفس تندی کشید و دست روی شکمش گذاشت. تحملِ این سوزِ شکنجهگر فراتر از توانش بود. میتونست حس کنه درونش غوغایی به پا شده.
" تو کاری رو انجام میدی که من میخوام جیمین. تنها راهی که داری همینه؛ اطاعت از ابلیسی که توی ذهنت زندگی میکنه. "
أنت تقرأ
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
أدب تاريخينیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...