TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی

پنجاه و نهم. شاهزاده‌ی اسیر

Part: 59/80
Words: 2.6k
Vote: 126
Cm: -
Music: Dynasty by MIIA 🎼🎧
.
.
.

یادداشت:
نفسِ عمیق بکشید و کمی آب بذارید نزدیکِ دستتون.
عجله نکنید و با حوصله به پیش برید.
فراموش نکنید نویسنده منتظره ریئکشنتون رو ببینه پس حتما نظر بذارید :)))
.
.
.

Don't know how to so be close to someone so distant.
.
.
.

ندیمه‌ها با ترسی مرگبار دورِ تهیونگ رو گرفته بودن. دو نفر نزدیک پاش زانو زده بودن تا بتونن لباسِ ابریشمیِ تنش رو مرتب کنن. دست‌‌هایی ظریف در طول پارچه گردش می‌کردن و با احتیاطی کامل، بندها رو گره میزدن یا چروک‌های سطحی رو برطرف می‌کردن. تهیونگ با قامت بلندش، صاف ایستاده بود و خیره به آسمونِ بیرون زیرِ دست ندیمه‌ها آراسته میشد.

باز شدن ناگهانیِ در و کوبیده شدنش، تمام آرامشی رو که به اتاق حاکم بود، بلعید. ندیمه‌ها بالاخره نگاه‌های دزدکی و متعجبشون رو از اون بال‌های سیاه گرفتن و به عقب چرخید. جایی که ملکه با بال‌هایی مشابه و صورتی برافروخته به تهیونگ زُل زده بود.

" تو کُشتیش؟! "

اما تهیونگ حتی به خودش زحمت نداد نگاهی به اون زن بندازه:

" البته که کارِ من بوده. کی دیگه جز من می‌تونه سرِ آدما رو با دست از تنشون جدا کنه؟ "

ندیمه‌ها به خودشون لرزیدن و دوباره به کارشون برگشتن. این بار ملکه با صدای بلند جیغ زد:

" همه گم شین بیرون! من و تهیونگ باید قبل از مراسم ازدواج حرف بزنیم! "

صورتِ قرمز و صدای عصبانیش جای تردیدی برای ندیمه‌ها باقی نذاشت. همگی دنبالِ هم از در گذشتن و بعد از خارج شدن آخرین نفر، ملکه درو بهم کوبید و همراه تهیونگ تنها شد.

" تو چه غلطی کردی؟! چرا هونینگو کشتی؟ اون تنها دستیار وفادار من بود! "

" یه بال‌دار بود؟ "

ملکه سر از لحن خونسرد تهیونگ درنمیاورد:

" چی؟ "

" این دستیار وفادارت یه بال‌دار بود؟ مثل من؟ "

" نه این که ارتب- "

" پس اهمیتی نداره که مُرده. "

ملکه کاملا جا خورد:

" تو چِت شده؟! "

و تهیونگ این بار به عقب چرخید تا با صورتِ خشمگین زن رو در رو بشه:

" من باید اینو ازت بپرسم که مرگِ یکی از آدمای دشمن این طور بهمت ریخته! اگه تمامِ آدمای این سرزمین و پادشاه و شاهزاده‌ش دشمنِ من و تو محسوب میشن پس هونینگ هم یکی از همین گروه بوده. دلیلی نداره منو بابت مرگش بازجویی کنی! "