فلشبک-
«اما... یه کنترلگر که کشته نمیشه. اون دخترِ یه کنترلگره. چه نقشهای داری استاد؟»
«یه راه وجود داره.»
دست و دل جیمین میلرزید. اضطراب باعث شده بود دستهاش رو محکم توی هم قفل کنه تا لرزش بدنش رو از چشمهای میکآح پنهون نگهداره. وقتی اون دختربچه رو بغل کرده بود و بازار برده بود تا یه عروسک جدید براش بخره، به ذهنش نرسیده بود اون بچهی بیگناه ممکنه به هدفِ میکآح تبدیل بشه تا از این طریق پدر لجوجش رو رامِ خواستههای خودش کنه.
میکآح دنبال هر راهی میگشت تا اون مرد رو مهر و موم کنه. برای رسیدن به قدرت مطلق نیاز داشت مقابل تمام موانع بایسته و پدر اون دختر آخرین مانع باقی مونده بود. آخرین کنترلگر آزادی که میکآح هنوز نتونسته بود طلسم شاخه رو روش اجرا کنه.
جیمین جرئتش رو جمع کرد و پرسید:
«چه راهی داری؟»
«خاصیتِ خون!»
زیر سایهی کلاه شنل، چیزی از چهرهی میکآح پیدا نبود. اما جیمین به خوبی میدونست اون دو چشمِ جوهری مستقیم و مُصر بهش خیره شدن:
«و میخوام تو انجامش بدی جیمین.»
.
.
.بازار پر بود از بوی زهم.
صداهای ناهنجار فروشندههایی که فریادزنان صید تازهی روز رو تبلیغ میکردن. میگو، صدف، انواع ماهیهای بزرگ و کوچیک. گروهی مرد عیاش کوزهی شراب به دست، همراه با طنین طبل پسرکی میرقصیدن و مردم دستهدسته از وسط بازار رد میشدن تا برای وعدهی امروزشون غذای دریای تازه بخرن.
جونگکوک افسار اسبِ پیون و خودش رو به دست داشت. پیون رو از اسب پایین نیاورده بود. حالا که نمیتونست به خوبی قبل قدم برداره، بهتر بود روی زین اسب بمونه و از همون بالا به مناظر شهر بندری نگاه کنه. امپراتور جوان شک نداشت شخصیت کمرویی مثل پیون، توی چنین شهری آرامش چندانی نداره.
این جا بندرِ فاحشهها بود. شهری که در هر چند قدمیش یک فاحشهخانه تاسیس شده بود. جایی بسیار مناسب برای عیاشترین و هوس بازترین مردم. بیشترین شهرت بندر فاحشهها به دخترهای لطیف و زیباش بود؛ موجوداتی که شایعات میگفتن حاصل آمیزش انسان و پری هستن. صورت هایی کوچیک، چشمهایی درخشان و لبهایی سرخ، گِرد و اغواکننده. جونگکوک شنیده بود با صدای آواز این نیمهپریانِ خوشرو، هر مردی عقلانیت و هشیاریش رو میبازه.
«منم یکی میخوام!»
جونگکوک از حرکت ایستاد. میون سروصدای بازار، این صدای بلند به گوشش آشنا رسید. سری چرخوند و خیلی زود متوجه شد چه خبره.

BẠN ĐANG ĐỌC
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Tiểu thuyết Lịch sửنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...