سی و دوم. جزیره‌‌ی گناه

290 131 322
                                    

«ولم کن بابا! این مزخرفات چیه؟ مردم پایتخت کار و زندگی ندارن که دور هم از این شایعات می‌سازن؟»

جیمین درست بعد از این که همزمان با جونگ‌کوک به سمت پیون چرخید، مشک آب رو توی دست پسر دید. پس خیلی زود موضعش تغییر کرد، نگرانی از چشم‌های کشیده‌ی بی‌خیالش کنار رفت و شروع به حرف زدن کرد. ادامه داد: «اصلا مریضی چرا باید از دربار شروع بشه؟ مردم توی قصر خوب می‌خورن و خوب می‌پوشن. هر چی بدبختی توی این دنیاست، واسه رعیت‌ و رعیت‌زاده‌هاست.»

صاحب کشتی سری در تاکید تکون داد: «منم همینو میگم، پسر عموی دیوونه‌ام سرِ همون قضیه‌ی ضرری که کرده، مخش تاب برداشته.»

جیمین هم بحث رو رها نکرد، سر چرخوند و نگاهی به پیون انداخت. محافظ بیچاره با دلواپسی مشک رو پایین گرفته بود و سخت درون دریای نگران فکرهاش شنا می‌کرد‌. جیمین سری تکون داد و به جونگ‌کوک گفت: «این محافظ زبون‌بسته‌ات داره دو چیکه آب می‌خوره، این که توی این زل گرما دو چیکه آب بخوری به این معنی نیست که مریضیِ لاعلاج داری. چه مردم بی‌عقلی داری سرورم!»

هر اون چه که از دهان جیمین خارج میشد، توی گرداب ذهن جونگ‌کوک کشیده می‌شد. امپراتور جوان به محافظش نگاهی انداخت. چشم‌های سرشار از نگرانیشون به هم تلاقی کرد. پیون به خودش جنبید: «حق با اونه. این یه تشنگیِ ساده‌ست. نمی‌تونه چیز خطرناکی باشه. من حالم خوبه سرورم. لطفا نگران من نباش.»

جونگ‌کوک سری از روی تاکید تکون داد و لبخند لرزونِ پیون رو پذیرفت. محافظ سوم با چشم‌های مشکی رنگش درست پشت سر امپراتور قرار داشت و نشیمنگاه مقابل، به اِشغال پسر زالی که دراومده بود که حالا سعی داشت پاروی اضافه رو توی آب بندازه و به کمک اون دو پسر نحیفی بره که در حال پارو زدن بودن‌.

جونگ‌کوک سرش رو به جلو خم کرد و با صدایی آهسته پرسید: «چی کار می‌کنی؟»

«خودت چی فکر می‌کنی؟» جیمین حتی نچرخید از اون نگاه‌های همیشگیش به جونگ‌کوک بندازه. در حقیقت این که جیمین بخواد به پارو زدن کمک کنه، مسئله‌ی غیرقابل هضمی برای جونگ‌کوک بود‌. اون پسر، با موی زال کوتاهش، هرگز دنبال نیت خیر نبود و به کمک کسی نمی‌رفت که هیچ، با دردسرهایی که پیوسته درست می‌کرد، زندگی بقیه رو هم مختل می‌کرد.

با این همه، به نظر میومد بیشتر دنبال راهی برای سرگرم کردن خودش می‌گرده. پس پاروی اضافه‌ی‌ کف قایق‌ رو برداشت و شروع به چرخوندن دسته‌ی چوبی کرد.

«این طوری نه.»

جونگ‌کوک از جا ایستاد، پشت سر جیمین قرار گرفت و در حالی که کمرش رو خم نگه داشته بود، دست روی دستِ گرمِ پسر گذاشت. برای لحظه‌‌ای کوتاه، حس کرد جیمین زیر لمسش لرزید.

سینه‌ی فرمانروا درست پشت کمر جیمین قرار گرفت و سرش کنار گوشِ پسر. به آرومی انگشت‌های جیمین رو روی چوب فشار داد: «تصور کن با نوک پارو یه دایره رسم می‌کنی‌.» و کمک کرد پسر پارو رو در مسیر صحیح هدایت کنه.

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیDove le storie prendono vita. Scoprilo ora