«قتل دستهجمعی؟!»
جونگکوک هنوز از خاطر نبرده بود. سه سال قبل، چند ماه قبل از مرگ جیمین، برای اولین بار یه قتل گروهی اتفاق افتاد. جایی نزدیک برکه، حدود چهل جسد پیدا شدن. جسدهایی که همگی برهنهی مادرزاد این جا و اون جا افتاده بودن. بدون کوچیکترین اثری از خونریزی یا زخم. نتایج کالبد شکافی میگفت حتی سم هم توی بدنشون نبوده و همگی پیش از مرگ از نظر جسمی سالم و سلامت بودن.
امپراتور جیمین دستور داد روی این پرونده تجسس کامل انجام بشه اما علت مرگ اون گروه تا همیشه نامعلوم باقی موند. گروهی متشکل از مرد و زن، بدون دلیل مشخصی مرده بودن. قلبشون ایستاده بود و بدنشون یخ کرده بود. جز اجساد یخ، هیچ نشونهی دیگهای اون اطراف وجود نداشت که سرنخی بهشون بده.
تهیونگ پیشنهاد داد با خانوادهی مقتولین صحبت کنن. دنبال نقطهی مشترکی بین قربانیها میگشتن. هرچند این تحقیقات گسترده هم بینتیجه موند. دلیل اصلی اون قتل برای همیشه نامعلوم باقی موند و طی سه سال گذشته دیگه هرگز اتفاق نیفتاد. اما حالا اون قاتل پراشتها دوباره کارش رو از سر گرفته بود.
جونگکوک سریع قدم برمیداشت. اخمی به پیشونیش نشسته بود و سعی میکرد زیاد به سردرد ریز پشت مغزش فکر نکنه. چهمون دنبالش راه میرفت: «همه چیز مثل پروندهی سه سال قبله سرورم. این بار پنجاه نفر کشته شدن. نزدیک همون رودخونه. بدون قطرهای خون.»
جونگکوک پیش خودش فکر کرد بار اول که این موضوع پیش اومد، اون جیمین و تهیونگ رو پیش خودش داشت. هیونگها با کمک و مشورت هم روی این پرونده کار میکردن هرچند حالا تنها بود. جیمین مرده بود و تهیونگ ناپدید شده بود. امپراتور جوان بایستی به قوهی خودش تکیه میکرد.
«همه توی جلسه حاضر شدن؟»
«بله سرورم.»
جونگکوک خیلی زود دستور داده بود با حلقهی تجسس گروه تشکیل بشه. همین که وارد تالار شد، همگی به احترامش ایستادن. دایرهی تجسس از نیروهای جوون و پیر تشکیل میشد. نیروهای پیر به زودی کنار میرفتن و جوونترها ادارهی بخش رو به عهده میگرفتن.
جونگکوک روی تخت فرمانرواییش نشست. برادران چه، که درست مثل سه نسخهی یکسان از یک شخص به نظر میرسیدن، در چپ، راست و پشت امپراتور مستقر شدن. با موهایی مجعد و انواع سلاحهای خوشدست و مرگبار.
مردی ریشسفید از پشت میز کوتاهش بلند شد: «همون طور که سرورم در جریان جزئیات هستن، قتلهای بیجواب گذشته یک بار دیگه شروع شدن. با توجه به این که سرنخی در دست نیست، باید تصمیم بگیریم با این پرونده چی کار کنیم.»
جونگکوک سعی کرد سردردش رو نادیده بگیره: «نسبت به بار اول این بار حتما سرنخهایی گیرمون میاد. فقط باید چشمامونو باز کنیم.»
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...