صد و پنجاهسال پیش از تولدِ زالِ زوال~
" چی شده؟ چیشده یوری؟ چرا این قدر سر و صدا میکنی پسر؟ چه بلایی سر سگِ آروم و نجیبِ من اومده؟ "
قامتی پیر و خمیده با عصایی کج و معوج از چوبِ گردو، سمتِ سگِ سیاهی میومد که بالای سر بدنی بیهوش ورجه وورجه میکرد و صدای پارسش تا آسمون میرفت.
" این دیگه کیه؟ " صاحب حیوون بالای سر اون پسر نشست و عصاش رو به آرومی کنارِ دستش روی علفهای زرد و خشک خوابوند.
نگاهش به سرعت سمت سینهی عریانِ پسر کشیده شد که زخمی ترسناک و بزرگ روی خودش داشت.
زنِ پیر ابرویی درهم کشید: " تا حالا چنین زخمِ عجیبی ندیدم! "
یوری حالا آروم گرفته بود و به هر طرف میجهید. حتی اون حیوون زبونبسته هم درمورد حضور یک غریبهی بیهوش وسط جنگل و درست پشتِ کلبهشون، کنجکاو شده بود.
پیرزن با کمکِ نوکِ انگشتهای پیرش، سینهی غریبه رو کمی لمس کرد اما به محض تماس پوستش با اون پسر، هر دو چشم بستهش بلافاصله باز شدن و پیرزن به وضوح دید که خون چطور تمام مویرگِ چشمهاش رو تصرف کرده.
یوری ترسید و عقب رفت. صدای اون غریبه مثل کسی بود که در حال خفه شدنه.
" خدای من! این مرد انسان نیست یوری! یه نیمه اهریمنه! بوی دهانشو میشنوی؟ "
جادوگر شگفتزده صورتِ پسر رو نگاه میکرد:
" یه نیمهاهریمن با موی طلایی؟ شبیهِ گنج به نظر میاد. شاید بشه با کمکِ جادو پرورشش داد. "
.
.
.
صدسال پیش از تولدِ زالِ زوال/صخره" لعنت بهت! " در نهایتِ بیچارگی، ناعدالتی رو که به سرِ مردمش اومده بود، فریاد کرد و سَر داد: " تو زندگیِ ما رو نابود کردی زالِ شکوهمند! به چه گناهی؟ به چه گناهی ما رو یتیم و آواره کردی؟ "
جیمین از هر شِکوهی بلندی که دختر همراه با اشکهای معترض و عصبانیش رها میکرد، میلرزید و احساس میکرد مشتهاش رو سفتتر فشار میده.
نامجون لحظاتِ آخر، پیش از این که شاهرگش رو بزنه، بهش گفته بود که حرفهای ابلیس حقیقت داره و اون دارای قدرتِ کنترلِ زمانه. قدرتی که تا پیش از اون لحظه، گمان میکرد به تهیونگ تعلق داره و درست در چند ثانیه انتظارات هر دوشون، هم اون و هم تهیونگ کاملا واژگون شده بودن. این قدرت مالِ جیمینِ زالی بود که مدتها آوازهی ضعف و ناتوانیش همه جا پیچیده بود.
جیمین نمیتونست چنین چیزی رو بپذیره. اولین واکنشش به چنین چیزی حیرت و بعد انکار بود اما انگار نامجون با زدن شاهرگش جلوی هر انکاری رو گرفت؛ کاری کرد شاهزادهی زال درست جایی قرار بگیره که با چشم خودش ببینه حقیقتا مالکِ زمانه و میتونه کنترلش کنه.
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...