قتل من توسط پدرم ؟

280 43 28
                                    







_اگه زیاد نمیتونی بهم اعتماد کنی من نیازی به تو ندارم یک راست سراغ خود تهیونگ میرم ماجرا رو کف دستش میزارم شاید خودش بتونه جونگ کوک رو نجات بده

با این حرف یونکی تن جیهوپ لرزید اما چیکار میکرد چاره ای جز اعتماد به اون پسر فعلا نداشت

:باشه این حرف ها رو ول کن میتونیم وقتی همو دیدیم حرف بزنیم . الان دقیقا کجایی آدرس بده بیام دنبالت خودم ...























با پیامی که برای تهیونگ ارسال کرده بود و بی جواب موندن پیام همون .امیدی که به برگشتن تهیونگ داشت هم نابود شد .. الان یعنی باید تنهایی جور همه رو میکشید و این شرایط رو بد تر میکرد...... اما با دید پیام تهیونگ کمی به خودش اومد اون قبول کرده بود که با نامجون ملاقات  کنه ....... درد ناک تر از هر چیزی این بود که بدون سالم و احوالپرسی فقط یک جمله گفته بود


»امیدوارم حرفات اونقدر ارزش داشته باشه که وقت با ارزش منو تلف نکنه«


خیلی ناراحت بود دلش برای خودش میسوخت تحمل سرد بودن تهیونگ رو نداشت چطور قرار بود ببینتش و باهاش سرد رفتار کنه اون میتونست تحمل کنه ؟

اما باید تحمل میکرد تازه اول ماجرا بود اون راه طولانی رو برای رسیدن به هدف اصلیش انتخاب کرده بود راهی که ممکنه قربانی های زیادی داشته باشه .














با ارسال پیامی برای نامجون به نشونه جواب مثبتش برای دیدن اون از اتاق خارج شد .......مکانی که نامجون انتخاب کرده بود یکم عجیب میزد..... این آدرس به
نظر اصلا سر راست نبود .....و پیچیدگی اون نشون میداد نامجون نمیخواد سر کله کسی برای دیدن تهیونگ پیدا بشه و دستگیرش کنه......... اما تهیونگ هیچوقت
این برداشت رو از آدرس نامجون نکرد اون نامجون رو تنها دشمن زندگیش میدونست ....غافل از این که دشمن اصلیش خود پدرشه!!!

وارد حال خونه شد با ندیدن جونگ کوک فرض بر داخل اتاق بودنش گذاشت و نبود جیمین توی این خونه یکم عجیب بود اون نمیتونست تا آخر این هفته بمونه باید یک جایی پیدا میکرد وگرنه با اومدن پدر جیمین همه چی بهم میریخت

درسته پدر جیمین هنوز بیمارستانه و تا آخر این هفته مرخص میشه و این اصلا به نفع تهیونگ نخواهد بود


از خونه خارج شد باید تاکسی میگرفت لعنتی ماشینش ..حتی از اون هم خبر نداشت...... آدرس رو دوباره چک کرد یکم برای رفتن یا نرفتن دو دل بود اما
اون اصلا خوشش از پنهان شدن نمیومد .....کاری که الان یک هفته ای میشه داره انجام میده ...





















جیهوپ بعد از گرفتن یک چند تا نشونی از یونکی بالاخره اون رو دید ...خوشبختانه یا متاسفانه برخورد اول اونها اصلا خوب پیش نرفت..

بعد از دیدن یک پسر سر تا پا مشکی پوش که به دیوار فروشگاهی که یونکی گفته بود کنار اونه تکیه داده طرفش رفت آروم آروم بهش نزدیک شد و وقتی
چند قدم باهاش فاصله داشت ایستاد

༒Dëċëptïön༒✓✓Место, где живут истории. Откройте их для себя