خودکشی ..

341 46 4
                                    




نفهمید کی اما وقتی به خودش اومد دم در خونه جیمین بود آروم در رو باز کرد اینکه جیمین یک کلید به کوک داده باشه عادیه

چون جیمین هم یک کلید از خونه اونها داشت .............با باز شدن در قیافه ترسیده شیش نفر رو دید جیمین با صورتی که اینقدر گریه کرده بود انگار کسی مرده بود به طرفش اومد تا بغلش کنه


٫کجا بودی لعنتی من سکته کردم چرا لباسات خیسه ...وایسا ببینم جونگ کوک گریه کردی !!

همه با نگرانی نگاش میکردن تهیونگ بعد از اینکه خبری از جونگ کوک نتونست بگیره سریعا به جیهوپ و نامجون خبرداده بود و البته الان همه توی خونه هانسول بودن به جز خودش !

تهیونگ برای اولین بار توی زندگیش بعداز خودش
نگران جونگ کوک شده بود اما اینو فقط خودش میدونست چون اون کسی نبود که بخواد احساسی از خودشو به کسی نشون بده!

اما بین همه اونها این جونگ کوک بود که با نگاه تهی به
یونکی زل زده بود و این برای همشون گنگ بود چرا باید به یونکی برادرش زل بزنه ........با نزدیک تر شدن جیمین کمی عقب رفت تا جیمین بغلش نکنه مخاطبش جیمین بود اما هنوز هم به یونکی زل زده بود

:من خوبم یسری جزوه دست یکی از دوستام داشتم رفته بودم پیش اون که برگشتنی بارون شروع شد حالا هم برو کنار میخوام برم لباسام رو عوض کنم !

دروغ خوبی دست و پا کرده بود اما هیچکدوم از اون شیش نفر باور نکرده بودن ولی این باعث نشد هیچکدوم حرف دیگه ای بزنن کوک با همون بغضی که داشت دستاش رو مشت کرد

و بالاخره نگاهش رو از یونکی گرفت و به طرف پله ها رفت هنوز دو پله بالا نرفته بود که یونکی با حرف خودش باعث توقف کوک شد

/جونگ کوک اتفاقی افتاده حالت خوبه چرا حس میکنم اصلا خوب نیستی ساعت رو نگاه کن یکم برای جزوه گرفتن از این و اون دیر نیست !

همون لحظه تمام بدن کوک از عصبانیت لرزید اما چیزی نگفت چطور میتونست حال کوک رو بپرسه یونکی یک غریبه بود


اما تمام و کمال حال و اوضاع جونگ کوک رو در هر حالتی میفهمید برای کم کردن عصبانیتش چشماش رو بست و دست هاش رو مشت کرد بعد به آرومی سرش رو سمت یونکی برگردوند و جوری که صداش نلرزه جوابش رو داد

:چیه نکنه تو هم مثل بابا فکر میکنی هرزم زیر خواب این و اون بودن زیاد بد نیست اگه پدرم واقعا اون باشه !اره خوبم اینقدر خوبم که حاضرم زندگیم توی همین دوره تموم شه که دوباره داستان تازه ای شروع نشه .کاش حداقل یک نفر توی زندگی من بلد بود راست بگه حداقل الان میتونستم فرق بین دروغ و راست رو تشخیص بدم متاسفانه اینقدر روی تربیت فیزیکی من وقت گذاشته شده هیچکس روی تربیت ذاتی من وقت
نزاشته حتی تو جئون یونکی


برای اولین بار بود که یونکی رو اینطور صدا میزد حتی جین هم از گفته های اون تعجب کرده بود جیهوپ مطمئن بود اتفاقی افتاده وگرنه تغییر یک دفعه کوک باعث تعجب همه شده بود

༒Dëċëptïön༒✓✓Место, где живут истории. Откройте их для себя