بعد از صحبتی که با نامجون داشت به این نتیجه رسید
بهترین کار همینه...... گفتن همه حقیقت به جونگ کوک مرگ مادر غیر واقعی اون تنها حقیقتیه که جونگ کوک ازش خبر نداره و خب اون هم امروز خواهد فهمیدبه جایی که ماشین رو پارک کرده بود رسید اما خبری از ماشین نبود ....برای اولین بار توی عمرش ترس کل وجودش رو فرا گرفت لعنتی فرستاد و فریاد بلندی کشید و اسم جونگکوک رو صدا زد
سریع گوشیش رو در آورد و شماره پدرش رو گرفت ...حتما کار اون بود ؟
پدرش با خوردن بوق دوم برداشت_چه عجب
+کار تو بوده ؟
صداش میلرزید ..کیم تهیونگ ...اون به خاطر جونگ کوک ...صداش میلرزید ...!!!
پدرش با شنیدن صدای تهیونگ اخمی کرد ..اون پسر خودش بود ؟کیم تهیونگ سردی که حاضر نبود به خاطر مرگ مادرش قطره ای اشک بریزه ..!!!!
_چی شده ...چی کار من بوده ..چرا صدات میلرزه ...
+جونگ کوک ...
با شنیدن اون اسم از زبون پسرش اخم غلیظی کرد پس جونکیونگ کار خودش رو کرده بود ...
_تهیونگاروم باش کار جونکیونگه ...پدر خود کوک ...پس نمیتونه بهش آسیب بزنه ...فقط برای اون قمار لعنتی که قراره با من بکنه میخوادش...
+اما مگه قرار نبود خود جونکیونگ باهات قمار کنه ..
_سوال زیاد نپرس بهت گفتم بهم زنگ نزن ...ممکنه کسی مشکوک بشه ...دیگه به من زنگ نزن ...
گوشی قطع شد ...حالش خوب نبود با وجود حرف های پدرش باز هم میترسید ...میترسید اتفاقی برای کوک بیوفته ....
خودش رو به سرعت داخل شرکت انداخت و به طرف اتاق نامجون رفت .....نفهمید کی اما چشماش اشکی شده بود !زنده بودن یا نبودن جونگ کوک کی اینقدر براش مهم شده بود ؟؟؟
به خاطر اون دستاش میلرزید و پاهاش برای ادامه راه باهاش یاری نمیکرد بدون معطلی خودش رو به اتاق
نامجون رسوند .نامجون با دیدن وضع تهیونگ خیلی سریع خودش رو بهش رسوند و بازشو گرفت تا مانع افتادن تهیونگ بشه
_چیشده این چه وضعیه دو دقیقه نمیشه از پیش من رفتی چرا اینطوری شدی
تهیونگ عصبی بود از صورت قرمز و دستای مشت شده
اون کاملا معلوم بود !
+جونگ کوک ....نیست توی ماشین بود اما حالا نیست نه جونگ کوک .....نه ماشین.... نیست هیچکدوم نیست !
_شاید خود جونگ کوک برده باشه هوم؟بیا ذهنمون رو به فکر های بد راه ندیدم
تهیونگ عصبی دست نامجون رو پس کشید و جلوش
وایساد
+چی داری میگی از وقتی با ماشین به من زده رانندگی
نکرده از رانندگی میترسه امکان نداره!_تهیونگ من پیداش میکنم پس آروم باش باشه ؟ازت
خواهش میکنم آروم باش
توی همین حال و هوای ترسیده و عصبانی از غیب شدن
جونگ کوک گوشی تهیونگ زنگ خود و اون کسی نبود
جز کای خبرهای خوبی داشت برای تهیونگ اما اگر
تهیونگ گوشی رو بر میداشت
YOU ARE READING
༒Dëċëptïön༒✓✓
Romance(پایان یافته) تصادف ؟..هه..مسخرس... اینا همش نقشه بود .....واسه ترسوندش ....واسه دخالت توی زندگی کوک ....واسه پس دادن دردی که هیچ ربطی بهش نداشت ......تهیونگ بازیچه دست پدرش بود ...این وسط جونگ کوک هم باید قربانی میشد ؟........قربانی عشقی که نسبت...