فلش بک
ساعت حدود پنج و نیم بود و افرادش از طریق GPSمکانتهیونگ رو پیدا کرده بودن توی کارخونه ای متروکه!کمی ترسید شایدقبل از بلایی که قرار بود خودش سرش بیاره کسی اون رو بکشه!
تهیونگ دشمنان زیادی داره اما بالا ترین اونها خود اون بود!
! بالاخره رسید به همین جای نفرین شده اون کارخونه بی در وپیکر.... افرادش یکی بعد از دیگری به صورت مخفیانه واردشدن کارخونه پر از کارتون های بزرگ و کوچک بود و اونها بهراحتی پنهان شده بودن........
تا زمانی که از وجود تهیونگ با خبرنشدن.... حق هیچ عکس العملی ندارن..... مینهو با دیدن تعداد افراد
نفس راحتی کشید اما با دیدن چهره در هم و عصبانی و البتهخونی پسرش نفس رفت ....اونها با اون چیکار کرده بودنن که حالاحتی نمیتونه درست راه بره!!!...... و دو نفر زیر بازوی اون رو گرفته
بودن...... وقتی حال اون رو دید فهمید فقط با کتک این بلا رو سرشنیوردن.... میخواست به افرادش علامت بده که با حرفتهیونگ متوقف شد ....اون داشت با یکی از اونها حرف میزد ...
_تو از من میخوای به خاطر اون جونگ کیونگ عوضی از
پدرم خودم بگذرم ؟چقدر احمقی که فکر کردی با وجود اینکارات میتونی من رو بخری ....چیز خوردم کردی ولی هنوز سرپاهای خودم وایسادم.... کتکم زدی ولی میبینی که اونقدر به پدرم وفادار هستم که بخاطرش حاضرم همینجا زندگیم رو تموم کنماما این کاری که تو میگی رو انجام ندم ...مینهو با شنیدن این حرف ها کمی جا خورد اون چی میگفتتهیونگ اونطور اون رو دوست داشت و اون داشت این پسر رو فدامیکرد ناخوناگاه اشک توی چشماش جمع شد ....
+من فقط میگم نزار پدرت به او کلاب برسه در اون صورتنمیزارم بلایی سرت بیاد وگرنه همین جا میکشمت و راحت بهاون چیزی که میخوام میرسم
با حرف بعدی تهیونگ انگار تنگی آب سرد روی مینهو
ریخته باشن تمام بدنش یخ بسته بود !_جون خودم به اندازه آبروی پدرم برام مهم نیست پس هرغلطی دلت میخواد بکن ...
مینهو دیگه نتونست آروم بگیره و بلافاصله دستور حمله رو داد...خودش هم بدون تلف کردن وقتش به طرف تهیونگی که رویزمین خاکی نشسته بود و چشماش رو بسته بود و آماده مرگبود رفت .....
بلافاصله نشست و اون رو بغل گرفت تهیونگ که
انگار شکه شده بود با بغل گرفته شدنش .....چشماش رو
با تعجب باز کرد اون حتی عطر پدرش رو نمیشناخت ....چقدرتلخ بود ..آروم چشمانش رو بست ....دستانش را بالا آورد و اون هم متقابل پدرش رو بغل گرفت..... این هم آغوشی برای
مینهو آرامشی داشت از جنس عذاب و جدان برای تهیونگ تنفرو انتقام !به کمک افرادش تهیونگ رو به بیمارستان رسوند حالاپسرک اونقدر بد بود که نتونست روی پاهای خودش بایسته
ВЫ ЧИТАЕТЕ
༒Dëċëptïön༒✓✓
Любовные романы(پایان یافته) تصادف ؟..هه..مسخرس... اینا همش نقشه بود .....واسه ترسوندش ....واسه دخالت توی زندگی کوک ....واسه پس دادن دردی که هیچ ربطی بهش نداشت ......تهیونگ بازیچه دست پدرش بود ...این وسط جونگ کوک هم باید قربانی میشد ؟........قربانی عشقی که نسبت...