با دیدن اون جمله توی برگه لحظه ای نفس کشیدن رو از یاد برد ..این چی بود مرگ خودش توسط پدرش ؟ عصبی بود واقعا تحمل نداشت با صدای نسبتا بلندی فریاد زد
+ اینجا چه خبره این مسخره بازیا چیه مرگ من ؟من ...من که زندم ...اینا یعنی چی چرا پدرم باید منو بکشه ...!چرا ....ده ...چرا لعنتیا..
با اون صدای بلندش هرکس در اون کافه بود به طرف اونها چرخید یونکی که بهترین موقعیت رو برای صحبت کردن میدید ....بدون اینکه به تهیونگ یا اون جیهوپ یا حتی نامجون اجازه ..حرف زدن بده خودش شروع به حرف زدن کرد ..
_منم به خاطر این مدارک بود که به جیهوپ زنگ زدم چون نمیخواستم پای برادرم به این ماجرا کشیده شه!
با این حرفش توجه هر سه نفر رو به خودش جلب کرد اما تهیونگ برای دونستن ادامه ماجرا نسبت به اون دو نفر بی قرار تر بود
+منظورت چیه ..کدوم ماجرا ..برادر تو چرا باید پاش به این ماجرا باز شه مگه اصلا ماجرایی وجود داره
که ..یونکی بلافاصله حرف تهیونگ رو قطع کرد استرس و نگرانی رو توی تک تک کلمات تهیونگ فهمیده بود چشماش ،چشماش میلرزید و این نشانه ای از ترس اون بود اما ترس اون مرگ نبود ترس تهیونگ از بی خبری بود. از اتفاقاتی که براش اتفاق افتاده بود و اون خبر نداشت
_تهیونگ اروم باش هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده البته برای برادر من نه برای تو من خیلی اتفاقی .....ماجرا رو از تلفن پدرم به هانسول فهمیدم و این مدارک رو از توی اتاقش پیدا کردم برای اینکه شک نکنه کپی اونها رو آوردم شاید به دردتون بخوره مدارکی که علیه تو ثبت کردن معلوم نیست کجا غیبشون زده که ....اونها دست نگه داشتن و تو الان هنوز اینجایی و پات به زندان
باز نشدهنامجون اوضاع رو برای زدن حرف هاش عالی دید حالا که یونکی این چیز ها رو گفته بود اون هم میتونست راحت تر کار های خودش رو ثابت کنه
٫٫مدارک دست منه! برای اینکه از اونها وقت بخرم مجبور شدم برای رسیدن به مدارک کلی نقش بازی کنم بعد هم برای اینکه تو (تهیونگ)رو ازشون دور کنم برات پاپوش درست کردم تا فعلا پنهان باشی ...برای هممون بهتر بود
یونکی برای ادامه حرفش خیلی عجول بود پس بعد از اتمام حرف های نامجون به سرعت ادامه داد ..
_تهیونگ میدونم اصلا موقعیت خوبی نیست اما باید بدونی پدرت برات پاپوش دوخته و جرم هایی به پای پروندت نوشته که حتی نمیتونی تصورشون کنی ..من همه این هارو اتفاقی پیدا کردم و مهم تر از همه چیز این ها فقط کپی مدارک پدرمه
جیهوپ که قبل از اومدن تهیونگ و نامجون کل ماجرا رو از یونکی شنیده بود خودش ادامه داد
:درسته یونکی خیلی اتفاقی فهمیده اما پای هممون یجورایی گیره نباید بزاریم زیاد کش پیدا کنه اول تو تهیونگ باید قبول کنی کار پدرته چون حتی هانسول و هانبین که تنها دوستای پدرت هستن نقشه کشیدن تا هر طور شده مینهو رو به زمین بزنن چون میترسن طعمه بعدی... بعد از تو خودشون یا خانواده خودشون
باشه ...
ESTÁS LEYENDO
༒Dëċëptïön༒✓✓
Romance(پایان یافته) تصادف ؟..هه..مسخرس... اینا همش نقشه بود .....واسه ترسوندش ....واسه دخالت توی زندگی کوک ....واسه پس دادن دردی که هیچ ربطی بهش نداشت ......تهیونگ بازیچه دست پدرش بود ...این وسط جونگ کوک هم باید قربانی میشد ؟........قربانی عشقی که نسبت...