_"بفرمایید..."
هنذفوری بی سیم رو تو گوشش فرو برد و تماس رو برقرار کرد...
_"دایی..."
با صدای مینهو که تو گوشش پیچید، با شَک اخماشو توهم برد...
_"مینهو؟... این شماره ی کیه؟"
_"شماره آقای کانگه... دایی، میشه بیای دنبالم؟... کلاسم یهو کنسل شده..."
_"کنسل شده؟ چرا؟ مگه سهون نیومده؟"
با اخمی که هرلحظه پررنگ تر میشد، پرسید... مطمئن بود که سهون رو کنار باشگاه رقص پیاده کرد...
_"نه... آقای کانگ گفتن که برای سهون شی مشکلی پیش اومده و نمیتونن بیان..."
خب این جوابی نبود که میخواست بشنوه... اما نفس عمیقی کشید و جواب اون پسرکو داد
_"باشه جونم... الان میام..."
و تماس رو قطع کرد و سر اولین بریدگی دور زد...
همونطور که رانندگی میکرد، با یه دست دیگه ش موبایل رو گرفت و تو مخاطبینش دنبال اسم سهون گشت...
باید از قضیه سر در میاورد...
با سبز شدنِ صفحه ی گوشی، اونو سرجاش گذاشت و به بوق هایی که هر چند ثانیه تو گوشش میپیچید، گوش سپرده بود.
_"بله؟"
با پیچیدن صدای سهون تو گوشش، یهو به خودش اومد...
_"سهون؟"
_"کای؟"
صدای سهون گرفته بود یا از پشت موبایل اینطور شنیده میشد؟
_"اتفاقی افتاده؟... مینهو زنگ زد و گفت که کلاسو کنسل کردی..."
_"اتفاق مهمی نیست... فقط یهو کاری پیش اومد که نتونستم بیام...کلاسو گذاشتم برای فردا..."
_"حالت خوبه؟"
نمیدونست چرا... اما حس میکرد که سهون به آرومی لبخند زده...
_"خوبم... نگران نباش..."
_"باشه... مراقب خودت باش..."
نمیدونست اون جمله رو هم از روی نقشه گفته یا صادقانه... اما به هرحال گفته بود...
_"ممنونم..."
دیگه چه فرقی میکرد که با نقشه بوده یا نه... این وسط سهونی بود که اون جملات رو شنیده بود...
اون لحن نگران رو حس کرده بود..
برای کای چه فرقی میکرد؟
●◦●◦●◦●◦●◦●◦●
_"اینا چیَن؟"
بک به محض باز کردن در و روبه رو شدن با چانی که دوتا کیسه ی تقریبا بزرگ تو دستش بود، با تعجب پرسید...
YOU ARE READING
From revenge to love [kaihun / chanbaek]
Fanfictionاز انتقام تا عشق (کامل شده) کاپل : کایهون • چانبک ژانر : رمنس • اکشن • اسمات خلاصه •° چی میشه اگه از یه جایی به بعد زندگیت بر پایه آتش بنا باشه؟ آتیشی که میسوزونه... هم زندگی خودتونو... و هم زندگیِ اطرافیانتون... به ظاهر اروم و گرمه... اما اگ رنگ...