_ تو فکر پیدا کردن یه دوست دختر برای این پسر باش.
کای نگاه آخری به بکهیون که رسما به سهون چسبیده بود، انداخت و با لحن جدی ای گفت و باعث شد جفتشون بخندن.
با دیدن بکهیونی که با خنده بهش خیره بود، لباشو کج کرد و باعث شد بک با شدت بیشتری بخنده.
_ واوووو... حسودی بهت میاد.
بک با ابروهای بالا رفته گفت و پشت بندش صدای اعتراض آمیز سهون بلند شد.
_ هیووونگ...
_ جدی میگم هون...
بک گفت و همون برای نشستن اخم محوی بین ابروهای کای کافی بود.
قبلا گفته بود کنار سهون گاهی اوقات، کنترل رفتارهاش از دستش خارج میشد؟... مرز بین بازیگری و واقعیت رو گم میکرد.
_ به چه حقی هون صداش میزنی؟
اینم یکی از مواردش...
کای پرسید و چشمای سهون گرد شدن و صدای خنده ی بک بار دیگه فضا رو عوض کرد.
_ بیا بیا... مال خودت... نخواستیم...
بک که کم کم داشت بخاطر اخم و نگاه جدی کای معذب میشد، گفت و سهون رو به طرفش هل داد و باعث شد دوباره سهون و کای کنار هم وایستن.
_ جدی بودی؟
سهون با بهت خندید و زیر گوش کای، زمزمه وار پرسید.
_ زیادی میچسبه بهت...
کای با جدیت به چشماش خیره شد و هشدار داد و سهون درحالی که چشماش میخندید، لباشو تو دهنش کشید تا از شکل گرفتن لبخند جلوگیری کنه.
_ اینجاست؟
صدای لوهان توجه همه رو به خودش جلب کرد.
_ آره... همینجاست!
چان اینبار جواب داد و سهون به رودخونه ای که طبق گفته ی کای، خلوت نبود، خیره شد.
قشنگ بود...
بوی زندگی میداد...
بوی طبیعت!
_ عجب جاییه!
درحالی که لبخندش دوباره رو لباش نشسته بود، گفت و نگاه کای رو به سمت خودش برگردوند.
.
_ بیا بشینیم اینجا...
کای گفت و با گرفتن دست سهون، اونو به سمت سنگی که کنار رود خودنمایی میکرد کشوند. سهون رو روی سنگ نشوند و خودش هم کنار سنگ، روی سبزه ها نشست.
_ اینطوری حال نمیده...
سهون با دیدن کایی که رو سبزه ها نشسته بود و به دستاش تکیه داده بود، گفت و به یکباره از جاش بلند شد و ثانیه ی بعد دقیقا کنار کای نشست و متقابلا کمی خم شد و به دستاش تکیه داد و نفس عمیقی کشید.
YOU ARE READING
From revenge to love [kaihun / chanbaek]
Fanfictionاز انتقام تا عشق (کامل شده) کاپل : کایهون • چانبک ژانر : رمنس • اکشن • اسمات خلاصه •° چی میشه اگه از یه جایی به بعد زندگیت بر پایه آتش بنا باشه؟ آتیشی که میسوزونه... هم زندگی خودتونو... و هم زندگیِ اطرافیانتون... به ظاهر اروم و گرمه... اما اگ رنگ...