Part 9

559 142 47
                                    

_"دوباره که اینجایی؟"

سهون با دیدن کایی که مثل روز گذشته اونجا ایستاده بود، کوتاه خندید و پرسید.
برخلاف گذشته، روزاش داشت متفاوت شروع میشد... با دیدن کای شروع میشد...
و سهونی که مثل همیشه به سادگی دلش میخواست به اون دیدن ها عادت کنه.

دوست پسرش بود، مگه نه؟
چه اشکالی داشت اگه عادت کنه؟
اونا حتی روز قبل همدیگه رو بوسیده بودن.

_"به طرز عجیبی وقتی صبح از خواب بیدار شدم، دیدم دلم میخواد که ببینمت..."
و کایی که بی رحمانه داشت با باورهای سهون بازی میکرد.
سهون میخواست باور کنه.
به بودن کای...
به دوست داشتن یه نفر...
به دوست داشته شدن...
اما همه ی اونا تا کی دووم داشتن؟

با خنده سری به نشونه ی تاسف تکون داد و بی اختیار قدم هاشو به سمت اون پسر برداشت: "ولی امروز دیگه نمیتونم کلاسمو بپیچونم... تازه یه کلاس جبرانی بهشون بدهکارم."

و به محض رسیدن به اون دروازه ی مشکی رنگ و آهنی، سری برای نگهبان تکون داد و باعث شد اون مرد به سرعت در رو باز کنه.

_"نگران نباش، امروز نمیخوام بدزدمت... خودمم تو شرکت کار دارم... فقط تا سالن میرسونمت."

_"خوبه..."
و بازم اون لبخندی که رو لبای خوش فرم سهون میدرخشید.

_"همراه با دوستم میرم... به محافظا بگو پشت سرمون بیان."

رو به نگهبان گفت و بعد شنیدن تایید اون، هردو به سمت ماشین کای رفتن... اینبار خودش به اون نگهبانا گفت که دنبالشون بیان، چون نمی‌خواست پدرش فعلا از چیزی بو ببره.
چرا با خودش روراست نبود؟
بهتره بگیم فعلا نمی‌خواست از کای جدا شه.

_"ببینم تو صبحا وقتی از خواب بیدار میشی قرص خنده میخوری؟"

به محض سوار شدن، صدای کای، رشته ی افکارش رو پاره کرد و باعث شد به سرعت نگاهش رو به چشمای کشیده ش بدوزه...
انگار کم کم داشت به اون چهره دقت میکرد...

_"نخندم؟"
با ابروهای بالا رفته پرسید.

_"منظورم اون نبود... می‌خوام بدونم دلیل خنده هات چیه تا بتونم همیشه نگهش دارم..."
و همون جمله برای اینکه لبخند سهون عمیق تر بشه، کافی بود.

_"نمی‌دونم... شاید تو..."
و اینبار نوبت ابروهای کای بود که بالا برن.

_"واقعا؟"

_"گفتم شاید..."
سهون معذب از اون نگاه خیره، تندی جواب داد و موبایلی که تو دستش بود رو روشن کرد تا خودش رو مشغول نشون بده.

_"اگه من دلیلشم..."
کای بعد چند ثانیه سکوت گفت و توجه سهون رو به خودش جلب کرد.

*پس خودم این دلیل رو از بین میبرم...*

From revenge to love [kaihun / chanbaek]Where stories live. Discover now