Part 16

556 134 73
                                    

نمیدونست دقیقا چند ثانیه ست که اون سالن لعنتی تو سکوت فرو رفته بود.


با احتیاط و بی سروصدا قدمی به سمت جلو برداشت و با تردید نگاهش رو بین کایی که اون حرف رو زده بود و پرفسوری که به نظر میرسید حرف کای به مزاقش خوش نیومده، چرخوند.

_ دوباره تکرار کن؟


لحن جدی و آروم پرفسور سکوت رو بالاخره بهم زد و نگاه خیره و مصمم کای رو شکست...


کایی که قدمی به سمت عقب برداشت و با پایین انداختن سرش، نفس کلافه ای کشید.


اون لحظه هیچی براش مهم نبود.


فقط میخواست یه جوری خودش رو از اون وضعیت بیرون بکشه... سهون رو دیگه نمیتونست کنار خودش نگه داره... نه بعد از روزی که باهم داشت... اون احساسات داشتن خفه ش میکردن و فقط دست و پاگیر بودن.


باید یه جوری از شرشون خلاص میشد!


نفس عمیقی کشید و وقتی نفسش رو به بیرون فرستاد، کوبش دیوونه وار قلبش رو احساس کرد.


باید یه جوری اون لعنتی رو هم ساکت میکرد!


_ میخوام دیگه نباشه...


منظورش سهون بود؟ یا اون احساسات ناشناخته؟


سرشو بلند کرد و با نگاهی که خودش هم معنی ش رو نمیدونست به پرفسور خیره شد... پرفسوری که تمام سعیش رو میکرد که خونسرد بمونه.


دستی به پشت گردنش کشید و درحالی که صداش هنوزم آروم بود، جواب داد:


_ کای... من میشناسمت... میفهمم یه چیزی باعث تردیدت شده... بهم بگو چی شده!


دو یا سه سالی میشد که اون پسر رو میشناخت... اونقدری میشناخت که اون جمله رو با اطمینان بگه.


_ سهون بی گناهه...


کای به آرومی زمزمه کرد و پرفسور با بیچارگی چشماش رو بست... چشماش رو بست و ندید لبخندی که در خفا رو لبای چان نشست...


تو سکوت به بحث اون دو نفر خیره شده بود و فقط خدا میدونست چقدر لبخند نزدن در مقابل جمله ای که کای به زبون آورده بود، سخت بود.


کای نه... جونگین... جونگینی که هنوز نمرده بود... و همون رفیق قدیمی حالا به بی گناه بودن سهون ایمان آورده بود، حالا به هر دلایلی!


سر کای به یکباره به سمتش چرخید و باعث شد بی اختیار لبخندش رو جمع کنه، اما نگاه کای... اون نگاه باعث شد قدمی به سمتش برداره و دوباره اون لبخند محو رو روی لباش بنشونه و با اطمینان سری به نشونه ی درست بودن حرفای کای تکون بده.


کای کلافه بود و چان باید یه طوری بهش میفهموند که هرطور که بشه بازم پشتش میمونه.


_ باید فکر کنم... نباید چیزی بهم بریزه... باید یه فکری براش بکنم.

From revenge to love [kaihun / chanbaek]Where stories live. Discover now