Part 13

503 135 61
                                    

صدای شلوغی و همهمه ای که به گوش می‌رسید...


آدمایی که با مشکلات بزرگ و کوچیکشون از کنارش رد میشدن...


و سهونی که بدون هیچ حرفی رو یکی از صندلی های راهرو نشسته بود و پاهاشو رو سرامیک ضرب گرفته بود.

چند دقیقه قبل دادگاه پرونده ی پدرش شروع شده بود و کای بهش اجازه نداده بود که داخل بره.


اینقدر ضعیف دیده میشد؟


شاید حق با پدرش بود... شاید اونقدرام خوب بزرگ نشده بود... شاید هنوز مرد نشده بود...


وقتی پدرش پشت اون در درحال محاکمه شدن بود، سهون فقط میتونست اونجا بشینه و تو افکار مزخرف خودش غرق بشه.

اصلا زندگی رو یاد گرفته بود؟


واقعا شاید حق با پدرش بود...


این جمله برای چندمین بار تو سرش درخشید و سهون خسته از اون افکار، چشماش رو بست.


_ سهون...


با شنیدن صدای آشنایی، به ضرب چشماش رو باز کرد و به سمت راستش چرخوند.


_ هیونگ.


با دیدن سوهویی که با قدمای بلند به سمتش میومد، به آرومی صداش زد و از جاش بلند شد.


_ دادگاه شروع شد؟


سوهو به محض رسیدن بهش، پرسید و سهون درحالی که سعی میکرد چهره ش خونسرد باشه، سری به نشونه ی تایید تکون داد.


_ سهون؟


اینبار لحنش با همیشه فرق میکرد و باعث شد سهون نگاهش پرتردیدش رو به چشماش بدوزه.


_ وکیلای شرکت چرا اینجا ایستادن؟


سوهو با شک پرسید و سهون نیم نگاهی به مردهایی که مقابل ورودی سالن محاکمه ایستاده بودن، انداخت و بی حواس جواب داد.


_ وکیل کای پرونده رو به عهده گرفته.


_ یعنی چی؟


سوهو اینبار درحالی که اخماشو با گیجی توهم کشیده بود، پرسید و نگاهش رو بین سهون و لوهانی که یه قدم باهاشون فاصله داشت و تو سکوت به بحثشون گوش میداد، چرخوند.


_ یعنی چی نداره هیونگ... وکیلش گفت به راحتی می‌تونه پدر رو تبرئه کنه.


دهن سوهو با بهت باز شد، اما حتی نمیتونست جوابی بده... باور نمیشد سهون چنین اشتباهی کرده... چطور میتونست به همین سادگی به اون پسر اعتماد کنه؟... چقدر ازش شناخت داشت؟


_ مطمئنم چیزخورت کرده.


نفسش رو با بهت به بیرون فرستاد و اولین چیزی که از ذهنش رد شد رو به زبون آورد.


_ چی؟


سهون با گیجی پرسید و همون برای از کوره در رفتن سوهو کافی بود.

From revenge to love [kaihun / chanbaek]Where stories live. Discover now