6.پرواز

98 13 2
                                    


بکهیون:
_چی شده که انقدر زود نظرتون عوض شده؟مگه قرار نبود این دختره رو بفرستیم بره؟
کای:هیونگ خب کارش خیلی خوبه پیشنهاداش و ست های لباسش خیلی عالیه از استایلیست قبلیمون بهتره.
چانیول:بعدشم مگه نشنیدی که سوهو میگفت کمپانی دلیل مهمی برای اخراجش داشته حتی برای حفظ آبروش یه جوری که براش بد نشه فرستادنش بره.
_مگه یادتون رفته چطور جلوی طرفدارا منو مسخره کرد شدم سوژه کل دنیا.
سهون:هیونگ تو که تلافی کردی بیچاره تو اون هوای سرد پیاده رفت خونشون من توی ون که بودیم دیدمش دوچرخه اش رو هل میداد و میرفت.
_من مخالفتی با کارش ندارم باشه اصلا بمونه ولی من باید به حسابش برسم.
سهون و کای کم آوردن و رفتن پیش بقیه چانیول کنارم نشست دستش رو انداخت دور شونم.
چانیول:واقعا راست میگن قد کوتاه ها نصفشون زیر زمینه.نیم وجب بیشتر نیستی ولی از همه یه دنده تری.
_من فقط دارم جواب کار خودش رو میدم.
چانیول:من پشتتم رفیق ولی کاری نکن که پشیمونی واست بمونه هر چی باشه اون دختره و ظریف.
شماره پروازمون رو که صدا زدن منیجر و محافظ ها ما رو بردن که سوار هواپیما بشیم.

روی صندلیم نشستم خواستم چیزی به چانیول بگم اما با دیدن دختره پشیمون شدم حتی توی هواپیما هم قرار نبود از دستش آسایش داشته باشم؟ آخه کادر توی فرست کلس چکار میکنه؟
وقتی دیدم داره نزدیک صندلی من میشه مجله جلوم رو باز کردم که مثلا من نگاهش نمی کردم.
صدای قدماش قطع شد اما صدای خودش رو شنیدم.
جون هی:ببخشید که مزاحم مطالعتون میشم اما مجله رو برعکس گرفتید از اونجایی که من استایلیست شمام نگرانم چشماتون کج بشه بعد کار من خراب شه.
با حرص برعکسش کردم که باز مجله رو هل داد پایین.
جون هی:بازم ببخشید مزاحم میشم نه مجله ای که میخونین انگلیسیه من مشکلی ندارم بخوام براتون ترجمه اش کنم برای درک بهترتون میگم.
_من انگلیسی بلدم.
جون هی: بله خبر دارم.
همین کم مونده از این دختر حرف بشنوم صبر کن کوچولو نشونت میدم.
باز زد به شونم.حرصی مجله رو پرت کردم کنار.
_باز چیه؟ نکنه جای تو نشستم؟
جون هی:ماشالا به هوشتون جناب بیون دقیقا اگه اینجا رو بخونین میبینین که جای من نشستید لطفا بیاید اینور من کنار شیشه میشینم.
زیر لب کوفتت بشه ای گفتم وبلند شدم.باورم نمیشد چند ساعت رو باید کنار این عجل معلق می نشستم رفتم پیش سوهو.
_هیونگ جای منو عوض کن.
سوهو:چرا چیزی شده؟
_این دختر استایلیسته کنار منه.
کای که کنار سوهو بود زد زیر خنده.
کای:ببین هیونگ ازش میترسیااا نگو نه که باورم نمیشه.
بعد شروع کرد به مسخره کردنم نگذاشتم بیشتر ادامه بده رفتم نشستم کنار جون هی.
داشت به گوشیش نگاه میکرد چون پشت سرش بودم متوجه نشد عکس یه پسر بود زوم کرد روی صورتش. هه خانوم هنوز نرفته دلش برای دوست پسرش تنگ شده.
نشستم یه نیم نگاه بهش انداختم.
_انقدر دلت براش تنگ شده خب نمیومدی از این به بعد یه عالمه سفر داریم.
جون هی:مشکلی نیست دوری دوستی میاره.
_امیدوارم.

جون هی:
هنوز نرفته دلم برای جونگهیون تنگ شده بود اولین باری بود که بدون خانوادم جایی میرفتم دلم گرفته بود از همه بدتر با ترس از پروازی که داشتم حسابی استرس گرفته بودم.
همیشه جونگهیون کنارم می نشست و دستام رو محکم میگرفت ولی حالا کنار کسی بودم که منتظر زمان مناسب بود تا تلافی کنه.ِ
هواپیا آروم راه افتاد به گیت پرواز که رسید دور زد و خیلی ناگهانی سرعت گرفت چسبیدم به صندلی چشمام رو بستم فایده ای نداشت محکم کمربند روی شکممو چنگ زدم.
شک نداشتم کل هواپیما صدای گرومپ گرومپ قلبم رو می شنیدن.
سعی کردم نفس عمیق بکشم و با خودم شعرای بچگیم رو مرور کنم که یکدفعه گرمای عجیبی رو از سمت دستام حس کردم عجیب بود ولی آرامش داشت نفسام که آروم تر شد چشمام رو باز کردم با تعجب دیدم که بکهیون دستام رو بین دستاش گرفته و خیلی رلکس به رو به روش نگاه میکرد.
سنگینی نگاهم رو که حس کرد نگاهم کرد خندید ولی بیشتر به تمسخر شبیه بود.
بکهیون:فکر میکردم شجاع تر از این حرفا باشی خانوم استایلیست.
توی موقعیتی نبودم که جوابش رو بدم مخصوصا که هنوز با شیب زیاد رو به بالا بودیم و هواپیما تکونای خفیفی می خورد فقط تونستم دستام رو با حرص جدا کنم برگشتم که بکهیون رو نبینم اما بدتر شد و بالا دیدن ارتفاع ترسیدم و چشمام رو بستم و تا صاف شدنمون باز نکردم


----------------

*سوال امروز چند سالتونه؟*

*خودم 25*

Lucky_بکهیونWhere stories live. Discover now