اخطار: اگر روحیه حساسی داری یا نصفه شب داری می خونی عکس وسط داستان رو نگاه نکن
می تونه برای بعضی ها ترسناک باشه
----------------------
بایول:
کم کم یک ماه مرخصی که قرار بود خونه بمونم داشت تموم میشد و همه چیز خوب پیش میرفت کمتر با بکهیون کل کل داشتم و بیشتر اوقات باهم دست به یکی میکردیم و بقیه رو اذیت می کردیم.
و قسمت خوب ماجرا تماسای هر شبش بود که تاثیرش عالی بود و ترس از تاریکیم خیلی بهتر شده بود. فکر نکنم لازم باشه در مورد علاقه ام بگم که روز به روز که هیچ، لحظه به لحظه بیشتر میشد.
روزای آخر فیلم برداری سریال بکهیون بود. مثل همیشه صبح زود منتظر بودیم تا بکهیون بیاد و حرکت کنیم ولی منیجر گفت که بکهیون گوشیش رو گم کرده منم رفتم کمکش بگردم.
در خوابگاه باز بود اول در زدم.
چن:جون هی شی تویی؟ بیا داخل این بکهیون رو ببر اول صبحی از خواب بی خوابمون کرده.
_چشم
بکهیون مثل مرغ پر کنده می دویید و دنبال گوشیش میگشت.
_آخرین بار کجا دیدیش؟
بکهیون:دیشب داشتم اینجا فیلم می دیدم خوابم برد گوشیم روی میز بود.
سهون:هیونگ! وقتی خواب بودی وی وی اومد سراغ گوشیت أخه قابش خیلی نرمه وی وی هم برای بازی برش داشت ازش گرفتم گذاشتم سر جاش ولی فکر کنم دیشب که خواب بودیم دوباره رفته سراغش.
بکهیون:یااا هزار بار گفتم این سگاتونو نیارید خوابگاه
شیومین:عیبی نداره می گردیم پیداش می کنیم این ماجرا تقصیر هیچ کس نیست حتی وی وی.
این عادت سگ ها رو خوب میشناختم آخه تا همین دو سال پیش اوپا سگ داشت و اونم علاقه زیادی به این مدل دزدی داشت.
پس باید جایی قایمش کرده باشه. اجازه گرفتم که برم به اتاقاشون. اول فکر کردم جایی توی اتاق سهون و سوهو قایم کرده ولی اونقدری تمیز و مرتب بود که فکر نکنم چیزی اونجا گم میشد. پس رفتم اتاق بعدی انقدری نامرتب بود تا در اتاق رو باز کردم سرگیجه گرفتم.
کنار اتاق چند تا سبد بود و لباسا و وسایلا از اونا چیزی مثل تپه ساخته بود شروع کردم به کنار زدن وسایلا ولی چیزی ندیدم به ذهنم رسید که زیر تخت رو بگردم جایی که یه سگ راحت می تونه بره. کامل دراز کشیدم روی زمین و چون تاریک بود فقط دستمو بردم داخل و وسایل ها رو آوردم بیرون.
ولی انقدری خوب نبود چون چند باری با پیدا کردن لباسای شخصی حالم بهم خورد پرتشون کردم زیر تخت کناری.
وسایلایی که دستم میرسید رو آوردم بیرون نور گوشیم رو انداختم زیر تخت و یکم رفتم زیر تخت تا بهتر بتونم بگردم از اونجایی که اندام کوچیک و کوتاهی دارم اونقدرا سخت نبود.
با انعکاس نور خوشحال اون جسم و برداشتم و بله خودش بود گوشی بکهیون البته قابش کاملا له و جویده شده بود.
پس اینجا مخفی گاه وی ویِ. بازم نور انداختم چند تا عروسک و مسواک پیدا کردم. دست یکی از عروسکارو که به نسبت بزرگ بود گرفتم کشیدم طرف خودم که چیزی با پاش پرت شد دقیقا جلوی صورتم هین بلندی گفتم و از ترس سرم خورد به تخت. گرفتمش و آوردمش بیرون.
YOU ARE READING
Lucky_بکهیون
Romanceچی میشه اگه خواننده معروف و پر انرژی اکسو بیون بکهیون و استایلیست تازه استخدام شده اس ام کیم جون هی که از شانس بد یا خوب، شباهت زیادی به بکهیون داره مجبور بشن هر روز همدیگه رو ببینن؟