32.

60 7 0
                                    


جون هی:

برای آدم احساساتی مثل من چهره پر اخم وجدیت زیادی ناشناخته بود ولی دو هفته ی قبل از مراسم ماما رویی از خودم به بقیه نشون دادم و فکرش رو هم نمی کردم به چنین آدمی تبدیل بشم هر موقع خسته میشدم جمله رییس توی ذهنم تکرار میشد: ما این موضوع رو می بخشیم خانم کیم و مطمئنم دیدار بعدیمون برای تحسین شما خواهد بود. اون لحن و اون نیشخند باعث میشد بیشتر برای هدفم مشتاق بشم.

همیشه به بقیه احترام گذاشتم وتوانایی هامو در مقابل دیگران کم جلوه دادم ولی دیگه بس بود چند تا میکاپر داشتن کاری میکردن که اخراج بشم ونمی گذارم این اتفاق بار دومی داشته باشه الان مهم ترین هدفای زندگیم شغل واستعدادیه که خیلی وقته براش تلاش می کنم و البته بکهیونیه که با همین کمرنگ شدن چند روزش توی زندگیم کم کم دارم احساس میکنم انرژیم رو به تموم شدنه کابوسای شبانم باز دارن برمی گردن چون انقدری دوتامون مشغول کار برای این مراسم لعنتی بودیم که جز وقتایی که لباساشون رو به سالن تمرینشون می آوردم تا پرو کنن، همدیگر رو نمی دیدیمو شب ها هم وقتی برای تماس گرفتن باقی نمی موند.

بالاخره روزی که منتظرش بودم رسید. نیازی نبود به ساعت نگاه کنم این مدت خواب با روشن شدن اتاقم سریع از خواب بیدار میشدم به اولین جایی که دیدم خیره شدم عکس دست جمعی اکسو و البته اون پسر خندون توی عکس چه قدر خوب که امشب میدیدمش شک نداشتم که باز هم مثل همیشه معرکه میشه دروغ بود اگه می گفتم به عنوان طراح و استایلیست به همه با یک چشم نگاه کردم دست خودم نبود موقع طراحی لباساش با هر خطی که می کشیدم بکهیون رو تصور میکردم که سعی میکنه مثل یه مانستر (هیولا) جذاب وجدی باشه و به خاطر همین بود که طراحی لباسش بیشتر از هر کسی طول می کشید.

این دفعه پیشنهاد کمپانی برای فرستادن ون رو قبول نکردم وبا ماشین اوپا لباسا رو از خونه بردم به محل جشنواره می دونم خیلی زود بود ولی باید یه سری کارها رو انجام میدادم و اولین گرفتن یه کمد قفل دار برای لباسا انقدری که جدی بودم جرعت نکردن بپرسن برای چی میخوام وتاکید کردم به جز من کلید اتاق اکسو رو به کسی ندن خودم تک تک لباسا رو چک کردم وهمین که کلید کمد رو داخل جیبم گذاشتم میکاپرا وارد اتاق شدن. برعکس همیشه اولین نفر سلام نکردم و همین طور که سرم به کارم بود سر تکون دادم.

یکی از میکاپرا: جون هی شی چقدر زود رسیدین!

_ وسایل میکاپ رو بچینین روی میز جاش رو که میدونین؟

+بله جون هی شی

_کیم!

+بله؟

_خانم کیم!

+بله خانم کیم

از چهرشون پیدا بود که حرص میخوردن واین تازه اولش بود اونی که لباس سوهو رو قایم کرده یا به هر روشی به این نقشه کمک کرده یکی از همین میکاپراست که بالاخره میفهمم!

Lucky_بکهیونWhere stories live. Discover now