جون هی:
چند دقیقه ای بود که احساس میکردم خستگی کاملا از تنم رفته ولی دوست نداشتم از اون تخت نرم بیرون بیام.دنده به دنده شدم و دستم رو بردم زیر بالشت و احساس کردم بالشتم بزرگتر از همیشه شده. یعنی بالشت ها هم رشد میکنن؟ از فکر خنده داری که به سرم اومده بود با چشمای بسته خندیدم.مطمئنا کار مادرمه.همیشه از این که به مرتبی اتاقم نمی رسم گله میکنه.ولی عجب بویی میاد خیلی بهتر از عود خودمه!
انگار دیگه واقعا وقتش بود که بیدار می شدم. چشمامو که باز کردم پنجره مربعی شکلی دیدم که نصف دیدش رو شاخ و برگ پوشیده بود.کم کم حسام شروع کرد به فعال شدن...اتاق من...دختری پشتش نبود!اینجا...اصلا دیشب چه خبر بود آروم بلند شدم دور تا دور اتاق رو نگاه کردم یادم نمیاد اینجا رو قبلا دیده باشم...تا جایی که یادمه دیشب...آها ماما بعدشم،رفتم خوابگاه اکسو ولی خوابگاه اونا آپارتمانه...
حس کسایی رو داشتم که چند سال توی کما بودن اون لحظه حتی به این فکر کردم که ممکنه همین الان یه بچه پنج ساله در رو باز کنه وبیاد تو وصدام کنه:مامان!...حتی به این فکر کردم که شاید کل ماجرای بکهیون خواب بوده...یا شایدم این خوابه.
از اون تخت دونفره بلند شدم رفتم سمت میز نزدیک در، لبه پیرهن مردونه ی تنمو گرفتم ویادم اومد که این لباس رو بکهیون داد تا راحت بخوابم اونقدری بلند بود که نیازی به شلوار نداشت.خب تا اینجاش که واقعیه.
در اتاق رو باز کردم که قژقژ بلندی کرد.فکر کنم این خونه چندین ساله روی تعمیرات ندیده.اتاقی که من توش بودم آخر یه راهرو بود از جلوی چند در رد شدم ولی کنجکاوی نکردم ولی همین که به پله ها رسیدم خشکم زد.از اون بالا هم میشد خونه رو تا حدی دید که پر کاغذ ریزه وبادکنک بود
فلش بک(آنچه گذشت):
راوی:
بکهیون داشت با لیوان شیر گرمی به اتاقش میرفت که چانیول جلوش رو گرفت.
چانیول:واقعا می خوای نقشت رو اجرا کنی؟
بکهیون:یااا! انقدر منو نترسون مگه نگفتی که پرسیدی گفتن نصف اون قرص فقط باعث میشه چند ساعت بخوابه؟
چانیول: من اگه میدونستم می خوای چکار کنی که نمی پرسیدم. بجای این کارا فردا که بیدار شد مثل یه آدم عاقل ببرش.
بکهیون: اون وقت کجاش سوپرایز میشه؟
کای: باز چیشده شما دوتا پریدین به هم؟
چانیول: من چکار کنم این یه تختش کمه!
کای: یه تخته؟ کلا خبری از تخته نیست هیونگ! اگه بود که عاشق جون هی نمیشد.
کای پقی زد زیر خنده که باعث شد بکهیون حرصش بگیره.
بکهیون:مگه به کای هم گفتی؟
YOU ARE READING
Lucky_بکهیون
Romanceچی میشه اگه خواننده معروف و پر انرژی اکسو بیون بکهیون و استایلیست تازه استخدام شده اس ام کیم جون هی که از شانس بد یا خوب، شباهت زیادی به بکهیون داره مجبور بشن هر روز همدیگه رو ببینن؟