28. دسیسه

59 10 0
                                    

جون هی:


اگه مثل یکسال پیشم بودم با زیاد شدن روزای کاریم غر میزدم ولی حالا دوست دارم هر روز اکسو کنسرت و مراسم داشته باشن و بتونم بکهیون رو ببینم.
نمی تونم انکار کنم که وابسته زندگی کنار بکهیون شدم، به لالایی های شبانش، شوخی های تموم نشدیش و به کل وجودش وابسته شدم. اون قدری وجودم از حضور بکهیون پر شده که در نبودش، افکارش لبخند رو به لبام میاره.
پس تعجبی نداشت که بعد یک هفته طراحی دو دست لباس برای دوازده عضو اکسو ساعت پنج صبح پر انرژی از خواب بیدار شدم.
مراسم از ظهر شروع میشد ولی برای تحویل لباسا باید میرفتم به کارگاه خیاطی که سفارش داده بودم. لباسی که برای اجراشون در نظر گرفته بودم با بدقولی خیاط تا روز مراسم به تعویق افتاده بود و یکم نگرانم میکرد.
طبق عادت تا بیدار شدم به بکهیون پیام دادم که اونم سریع جواب داد انگار من تنها سحر خیز جمع نبودم!
هر دوازده تا لباس بدون عیب و نقص بودن برحسب اندازه هاشون همونجا اتیکت اسم اعضا رو زدم و رفتم به محل برگزاری مراسم لباس مخصوص فرش قرمزشون رو منیجر آورده بود اونا رو هم چک کردم و دو رگال لباس رو کنار اتاق کنار کفش هاشون گذاشتم از گریمور اصلی در مورد وسایل گریم پرسیدم که گفت همه چیز آمادست.
بالاخره بعد از چند ساعت با عجله کار کردن نشستم روی صندلی تا رسیدن اکسو نیم ساعتی وقت بود. زانوهام حسابی درد میکرد و همش تقصیر خودم بود که حواس پرتی کردم و کفش اسپرت نپوشیدم. لبام از خستگی به سفیدی میزد و چند شاخه از موهام روی صورتم ریخته بود.
یه لحظه از تصور اینکه بکهیون با موهای آراسته و صورت گریم شده منو ببینه خجالت کشیدم سریع موهام رو صاف کردم و دوباره بستم و به لبای شبیه مِیتم یه کم رژ کالباسی زدم.
همینکه کارم تموم شد حس کردم صدای خنده بلند چانیول رو شنیدم. با لبخند رفتم بیرون دیدم همشون پر انرژی دارن میان سمت اتاق گریم.
از همون فاصله می تونستم برق چشمای بکهیون رو ببینم محبتی که از چشماش به قلبم سرایت میکرد باعث شد مثل جادو عمل کنه و خستگیم رو از بین ببره.
به همشون سلام کردم و اونا هم با لبخند جوابمو دادن. یه لحظه فکرم رفت سمت روزای اول کارم که یا جوابمو نمی دادن یا انقدری سرد برخورد میکردن که میترسیدم طرفشون برم ولی حالا حس یه خانواده بهشون داشتم.
دوست داشتم امروز روی فرش قرمز حسابی جنتلمن و رسمی بشن پس دستورای لازم رو به میکاپرا دادم و خودم همزمان مشغول بکهیون و سهون شدم.
تا برس گریم رو برداشتم کای و سهون شروع کردن به کُری خوندن.
سهون:جون هی شی! امشب من از همه بهتر میشم مگه نه؟
کای:جون هی خودش میدونه که من وچهره گروهم و از همه جذاب تر میشم.
چانیول:انگار شما مکنه ها فراموش کردین که اولین بار جذاب اسم من بود بعدا شد صفت! اینو همه ی اکسوالا میدونن.
کریس:هر چی میخواین بگین من خدای جذابیتم.
با خنده سرمو تکون دادم و وارد بحثشون نشدم خوب میدونستم اگه بخوام نظر بدم انقدر منو به حرف میکشن که تا فرداش هم نمی تونستم آمادشون کنم.

Lucky_بکهیونWhere stories live. Discover now