19.عشق

76 8 1
                                    



جون هی:


خوب که به خودم مسلط شدم برگشتم بکهیونم لباس پوشیده بود
از اونجایی که سکانس اول بکهیون توی استخر بود لباسش تور مشکی بود و انگار که چیزی نپوشیده باشه. سعی کردم مثل چند دقیقه ی پیش بی جنبه نباشم بدون نگاه کردن به لباسش سر بندش رو ببندم و لباسش رو مرتب کنم.
بار دیگه موهاش رو برس کشیدم همینطور که پشت سرش بودم سر بندش رو بستم.
گفتم بلند شه تا برای بار آخر چکش کنم. یکم سربندش بالا بود یه دستم رو گرفتم به چونش تا سرش ثابت بمونه و با دست راستم آروم جوری که موهاش بهم نریزه سربند رو آوردم پایین.
با سنگینی نگاهش به چشماش نگاه کردم میشه گفت قلبم برای یک دقیقه ایستاد جوری جدی بهم زل زده بود که نمی دونستم چی بگم یا چکار کنم فقط همونطوری که دستم روی چونش بود با تعجب نگاهش کردم.
_چ...چیه؟ چرا اینطوری نگام میکنی؟
تا حالا انقدر جدی ندیده بودمش چند ثانیه گشت و فقط به چشمام و صورتم نگاه می کرد بعد به دستم. گرما و نرمی دستش رو که روی دستم حس کردم تپش قلبم بیشتر شد آروم از چونش جداش کرد آوردش پایین و کنار بدنم رهاش کرد.
بکهیون:تمومم؟
فقط سر تکون دادم و از اتاق رفت بیرون. همونجا روی زمین نشستم هنوز دستم گرم بود این بکهیون چرا اینطوری شده تاحالا اینطوری جلوش کم نیاورده بودم.
ربع ساعت به شروع فیلم برداری وقت بود و همه با سرعت کار میکردن و شاهزاده ها رو به بهترین شکل برای پلات نفس گیر استخر سلطنتی، آماده میکردن.
اما من که فقط مسئول یک نفر بودم فقط یه تمدید کوچیک برای بکهیون انجام دادم و رفتم کنار.
بعد چند ساعت با کات دادنای دقیقه به دقیقه کارگردان کار تموم شد. برعکس توقعی که داشتم بکهیون مثل خوانندگیش به بهترین شکلی که میشد بازی می کرد و دیالوگارو خوب حفظ کرده بود.
با چند تا حوله رفتم پیشش با یه تشکر کوتاه حوله ها رو دور خودش پیچید. مثل جوجه اردک پشت سرش راه افتادم. فکر میکردم امروز لی جون کی رو ببینم ولی هر چی نگاه می کردم نبود پس بعد چند ساعت بیکاری رفتم کنارش.
_میگم...
جواب نداد
_هی شاهزاده وانگ یون با توام.
بکهیون:می شنوم ندیمه.
با مشت زدم به بازوش.
_جو گیر نشو یه جورایی ادا میای انگار لی جون کی هستی!
بکهیون:نه بیون بکهیونم.
_میگم سکانسای مشترک دارین دیگه؟
بکهیون:سیاهی لشکر که نیستم معلومه که دارم مثلا برادرمه!
_حالا چرا عصبی میشی؟ میگم...میتونی از لی جون کی برای من امضا بگیری؟
همونجا ایستاد دستاش رو برد پشت سرش و خم شد طرفم.
بکهیون: بیون بکهیون جلوت ایستاده هر روزم اکسو رو می بینی یه بارم امضا نخواستی حالا میخوای من برم از لی جون کی امضا بگیرم؟تو دیگه چه جور آدمی هستی؟
هلش دادم کنار و رفتم همینجوری هم غر غر می کردم تا رسیدیم به اتاق گریم.
_واقعا من از مرخصی نازم زدم شدم انگار میکاپرای تازه کار همش گریم میکنم بعد یه کار خواستم انقدر بد اخلاقی میکنی! این همه خودت رو گرفتی ببین اون همه بازیگر بودن تو فقط پیرهن تنت بود چرا؟ چون مثل اونا سیکس پک نداری! اصلا میرم از اونا میخوام
از تند تند حرف زدن نفسم گرفت برگشتم طرفش دیدم چشماش رو ریز کرده.
بکهیون:که من سیکس پک ندارم؟آره؟
_آ...آ...آره
حوله هاش رو انداخت زمین تا دستش رو برد طرف پیرهنش جیغ زدم رفتم سمت در که فرار کنم ولی شونه هامو گرفت بند لباسش رو باز کرده بود با تقلاهام بدنش پیدا میشد.
_یاااا بزار برم خجالت بکش.
بکهیون:نه نمی شه می خوام به گریمور محبوبم سیکس پکامو نشون بدم.
_خیلی بدی بزار برم
بکهیون:اول باید عذر خواهی کنی.
_ببخشید
بکهیون:بگو غلط کردم.
_غلط کردم.
منتظر بودم بزاره برم ولی همینطور که با یه دستش دو تا دستامو گرفته بود خواست پیرهنش رو دربیاره که من زدم به زانوش و رفتم بیرون.

Lucky_بکهیونWhere stories live. Discover now