11.عیادت

91 9 0
                                    

بکهیون:


_یول بیخیال شو من نمیام
چانیول:تو که گفتی میای
_حالا میگم نمیام ای بابا مگه زوره؟
چانیول:الان دلیلت برای نیومدن چیه؟
نمی خواستم بیام چون از جون هی خجالت میکشیدم.
_خودم این بلا رو سرش آوردم حالا برم راحت بشینم جلوش بگم حالت چطوره؟
چانیول:امروز بهترین موقعیت برای کنار گذاشتن این کارای بچگونه تونه مگه نمی گی از کاری که کردی پشیمونی؟
_آره پشیمونم من فکرش رو هم نمی کردم اینطوری بشه فکر میکردم مثل همیشه دوباره پامیشه تلافی میکنه
آروم تر و ناراحت ادامه دادم:فکرش رو نمی کردم اینطوری خونه نشین بشه.
چانیول:سوهو هیونگ تاکید کرد از این موضوع چیزی به تو نگم ولی انگار الان وقتشه.
_کدوم موضوع مربوط جون هیه؟ طوریش شده؟
چانیول:نه مربوط به استایلیست قبلیه، دلیل اخراجش جدی تر از این حرفاست که ما فکر میکردیم.اینطوری که کمپانی متوجه شده دختره ساسنگ فن بوده.
_سا سنگ؟
چانیول:آره گروهی نقشه کشیدن و این دختره رو فرستادن طرف ما کمپانی به موقع متوجه میشه جلوی پخش کردن عکسای ناجوری که از ما گرفته بود رو میگیره. دختره خیلی التماسشون میکنه و کمپانی هم قبول میکنن که آبروش رو حفظ کنن نگذارن کسی چیزی بفهمه البته بیشتر برای آبرو اکسو بوده تا اون دختره.
_پس...این همه وقت...من الکی داشتم دست و پا میزدم تا جون هی بره؟
چانیول:آره جون هی با اون دختره خیلی فرق میکنه.
رفتم روی تختم نشستم من چکار کردم؟ چانیول نشست روبه روم.
_بکهیون،وقتی یکی رو از خودت می رنجونی فاصله گرفتن ناراحتیارو درست نمیکنه فقط جبران و محبته که میتونه مرهم قلب طرف مقابلت باشه من نمیگم بهش بگی یا نگی که اون اتفاق کار تو بوده ولی مطمئنم این دیدار از عذاب وجدانت کم میکنه.
وقتی دید جوابش رو نمیدم بلند شد.
چانیول:این دفعه رو مجبورت نمیکنم ولی وقتی برگشت دیگه اذیتش نکن و نرم تر باهاش برخورد کن
چند قدم برداشت که صداش زدم.
_تا ماشینت رو از پارکینگ بیاری بیرون میام.
برگشت لبخند زد و رفت.
یک ساعت بعد با گلای توی دستامون رو به روی خونه ای ایستادیم که منیجر آدرسش رو برای چانیول فرستاده بود.
چانیول:اصلا فکر نمی کردم خونشون چنین جایی باشه.مطمئنم داخلش مثل بیرونش شیکه.
_منم از استایل لباس پوشیدنش فکر میکردم باید حومه شهر زندگی کنه.
چانیول:باباش بفهمه با دخترش چکار کردی از هلکوپتر شخصیش پرتت میکنه پایین.
_هلکوپتر شخصی؟ یه جوری میگی انگار باباش رییس جمهوره
چانیول:خخخخ بعید هم نیست.
بی خیال حرف های چانیول زنگ رو زدم انگار نیاز به معرفی نبود چون سریع در باز شد.
رفتیم داخل از دور آدم آشنایی رو دیدم که به سمتون میومد نزدیک تر که اومد شناختن همون پسری بود که جون هی به عکسش نگاه میکرد چه کَنه آدم انقدر چسب چوب؟بیست و چهار ساعت خونه دوست دخترش باشه؟
پسره به ما که رسید لبخند زد و با دوتامون دست داد.
پسره:سلام جونگ هیون هستم خوش اومدید بفرمایید.
چانیول:خیلی ممنون.
برعکس چانیول من با اخم نگاهش کردم.
خانم میانسالی رو دیدیم جونگ هیون با دست به اشاره کرد.
جونگ هیون:ایشون پارک چانیول و ایشونم بیون بکهیون هستن.
آجوما:خوشبختم منم مادر جون هی هستم

Lucky_بکهیونWhere stories live. Discover now