27.جریمه

60 8 1
                                    

جون هی:

با بیشترین سرعت عملی که از خودم سراغ داشتم چشمامو گریم کردم که تا حدی تاثیر داشت وطبیعی تر شد. سریع لباس پوشیدم وقتی خواستم کفشم رو بپوشم یادم افتاد برگه هایی که دیشب نوشتم رو فراموش کردم سریع برگشتم و برشون داشتم ولی حسابی دیرم شد و اتوبوس رفت مجبور شدم تاکسی بگیرم .

چند دقیقه تا خوابگاه اکسو فاصله داشتم که گوشیم زنگ خورد وبا تعجب بکهیون بود.

_یو...یوبوسئو

+یاااا...کیم جون هی مگه نگفتم سر موقع بیا جلو خوابگاه

_معذرت میخوام

+کجایی؟

_چند تا خیابون قبل از خوابگاه

_هرجا هستی وایستا میام پیشت

لحن جدیش باعث شد همون لحظه از تاکسی پیاده شم وبه پنج دقیقه نکشید که یه ماشین با شیشه های دودی جلوی پام ترمز زد با کنجکاوی به داخل ماشین نگاه کردم که شیشه یکم پایین اومد و سریع سوار شدم.

بکهیون خیلی جدی به رو به روش زل زده بود ولی به جای ترسیدن یا دلهره یکم خندم گرفته بود آخه این مردی که با جذابیت یه دستش رو به فرمون گرفته بود و عینک دودی گرون قیمتی به چشماش زده بود رو تا حالا ندیده بودم و فکر نمی کردم بتونه انقدر جدی بشه.

به اولین چراغ قرمز که رسیدیم ترمز دستی ماشین رو کشید بالا و قبل اینکه نگام کنه سرمو انداختم پایین دست بردم توی کیفم کاغذ ها رو درآوردم گذاشتم روی داشبورد.

همونطوری سرم پایین بود آروم زمزمه کردم:بیانه...منو می بخشی؟

جواب که نداد نگاش کردم

بکهیون:نوشتیشون؟

_اوهوم

بکهیون:هزار بار؟

_اوهوم

با اون عینکش نمی تونستم بفهمم عصبیه یا مهربون مخصوصا که چراغ سبز شد و راه افتاد.هر چی از سئول دورتر میشدیم هوا سردتر میشد ولی با روشن شدن گرم کن صندلیم کم کم چشمام گرم شد و به خاطر کمبود خواب شب قبل خوابم برد.

بکهیون:

وقتی گفتم جریمه بنویسه فک می کردم اون روی لجبازش فعال میشه و قبول نمیکنه برای همین وقتی برگه ها روجلوم گذاشت از تعجب وعذاب وجدان ساکت موندم واقعا نمی دونستم چی بگم همه ی حس ها رو داشتم هم خوشحال بودم که برای ناراحتی من حاضر شده شرط مسخره ام رو قبول کنه و هم ناراحت کار دیروزش.

وقتی خوابش برد راحت خیره شدم بهش چه خوب که ماشین چانیول رو ازش قرض گرفتم و مثل همیشه منیجر رو پیچوندم این خلوت برای هر دومون ضروری بود .

برای رسیدن به محل فیلم برداری وقت کافی رو داشتم پس با دیدن اولین مغازه راهنما زدم و کنار جاده پارک کردم بدون خاموش کردن ماشین درارو قفل کردم ویکم تنقلات و دو تا لیوان قهوه گرم گرفتم.

Lucky_بکهیونWhere stories live. Discover now