𝕭𝖗𝖊𝖆𝖙𝖍 2

895 244 160
                                    

هیونجین سری تکون داد و موهاشو به عقب هدایت کرد.
با صدای بسته شدن در حموم توسط چانگبین، هیونجین نفس عمیقی کشید و وارد اشپزخونه شد.

اوضاع پیش اومده هنوز براش قابل هضم نبود. شر خرای اون مردک کچل ریخته بودن خونش تا اونو بجای بدهیش ببرن پیش اون نزول خوار!

بزور تونسته بود از دستشون در بره و در نهایت وقتی خیلی بهش نزدیک شده بودن، خودشو به یه پسر غریبه ای که سوار موتورش شده بود غالب کرد.

درسته که اون غریبه نجاتش داد و تو خونش راهش داده بود... اما محض رضای خدا، چطور تونسته بود بهش اعتماد کنه؟

اون بدن وسوسه انگیز و فیس جذابی داشت. به راحتی میتونست هرکسی رو به خودش جذب کنه تا ازش سو استفاده کنن، اون وقت خیلی راحت وارد خونه چانگبین شده بود؟

اما ته قلبش هیچ حس بدی به چانگبین نداشت. اون نگاه هیز و وایب منحرفانه ای بهش نمیداد. انگار حتی به هیونجین و وجودش اهمیت خاصی نمیداد صرفا میخواست عذاب وجدانشو بخوابونه!

نفسشو صدا دار بیرون داد. بهرحال بهتر بود برای تشکر ازش یه غذای خوب درست میکرد. استعداد اشپزی نداشت اما به لطف تنها بزرگ شدن تونسته بود خودشو به مرحله ای برسونه که بشه گفت دستپختش خوبه.

از داخل یخچال مواد لازم برای درست کردن بیمباپ و دراورد و مشغول شد.

بعد گذشت چند دقیقه، صدای باز شدن در حموم توجهشو جلب کرد و باعث شد سرشو از ظرف بیمباپ در بیاره و به هیکل ورزشکاریه چانگبین خیره شه.

قطرات اب از روی موهای چانگبین به سمت پایین سر میخوردن و روی سینه پهن و برنزش مینشستن.
هیونجین همیشه عاشق این بدنا بود. میخواست داشته باشه اما ژن ظریف و شکنندش بهش این اجازه رو هیچ وقت نداد.

چانگبین نگاه خیره پسرک رو به سینه ها و سیکس پکش حس کرد و اخم، مهمون صورتش شد

- دید زدنت تموم شد؟ شام چی درست کردی؟

هیونجین دستپاچه سرشو پایین اورد و با صدای ارومی لب زد

+ بیمباپ. فقط مواد همین غذا رو تو یخچالت داشتی
- هوم

به سمت اتاق رفت تا لباس به تن کنه و پشت کردنش به پسرک، باعث شد چشم هیونجین به رد زخمای قدیمیه کمرش بیفته.

خواست ازش راجع به زخما بپرسه اما حرف توی دهنش رو قورت داد. زیادی توی زندگیه بقیه نباید فضولی میکرد . هرچند سوال پرسیدن و علاقه به حرف زدن از خواص برونگراییش بود!

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now