𝕻𝖆𝖎𝖓 42

476 164 36
                                    

+ برده وحشی... زیادی دم دراوردی!

این حقیقت که پسرک رو به روش زیاد از حد شجاع و گستاخ بود، قلبش رو به تپش درمی‌اورد. تا الان، تمامی ادم‌هایی که به برده تبدیلشون کرده بود، با تهدید به کشته شدن، زود تسلیم میشدن.

اما هیونجین هنوز خیلی چیزا برای دلبستگی داشت. خیلی چیزا وجود داشتن که پسر رو با یه نخ نامرئی، به زندگی وصل میکردن. مهمترینشون مردی به اسم چانگبین بود.

پس قطعا نمیخواست وقتی که زندگیش تازه داره روی خوش بهش نشون میده، کسی مثل کیم سونگمین بیاد و گند بزنه به همه چیزش.

از طرفی برده شدن و دست خورده بقیه شدن هم تو کتش نمیرفت. خودش هم هنوز سر زنده موندن یا نموندن دو دل بود.

چانگبین هیچ نشونی از این که میخواد نجاتش بده، بهش نداده بود و این هم روی روح پسرک خراش می‌انداخت. پوشه طبقه بندی دلایلی که دیگه به زندگی نیاز نداشت، کم کم رو به پر شدن بود و نزدیک بود که سرریز کنه...

+ جواب سوالامو بده...

سونگمین با اخم به پسر خیره شد. نفس کلافه‌ای کشید

- چه سوالی؟

سوالای زیاد توی ذهنش رو دسته بندی کرد. اولین و مهمترین سوال، پرسیدن سرنوشت دوستش بود

+ جیسونگ کجاست؟

پوزخندی رو لب‌های کیم سونگمین نشست

- زنده‌ست... کار احمقانه‌ای نکنی میبرمت پیشش. اتفاقا یه جای خیلی خوبیم هست

پسر اب دهانش رو با صدا قورت داد. از تن صدای سونگمین میتونست بفهمه وضعیت جیسونگ زیادی وخیمه. شاید اگه میرفت پیشش خوب میشد...

+ میخوای باهامون چیکار کنی؟
- قبلا که بهت گفتم
+ هدف فاکی اصلیت و بگو!!

داد زد و صداش توی کل اتاق پیچید. سونگمین از این که جواب برده‌ها رو بده متنفر بود و توی بهترین حالت، با بستن دهنشون و سوزوندن پوستشون با پارافین، خفه‌شون میکرد.

اما به طرز عجیبی میخواست با جوابای ترسناک، پسر شجاع رو به روش رو بترسونه...

- هدف اصلیم... شاید بفرستمت تو یه کلاب خصوصی که سرویس بدی... شایدم بفرستمت اون ور اب واسه مشتری‌های مخصوصمون...

و شونه‌ای بالا انداخت. بیخیالی و افتخاری که توی چشمای مرد وجود داشت، روح هیونجین رو از درون میسوزوند.

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt