𝕭𝖗𝖊𝖆𝖙𝖍 6

845 227 141
                                    

به ادرسی که هیونجین حین رانندگیش زیر گوشش زمزمه میکرد رفت.

جلوی خونه کوچیک و قدیمی ای نگه داشت. پسر اونجا زندگی میکرد؟ حتی اگه قضیه نزول خوره هم نبود، واسه ادمی مثل هیونجین، زیادی خطرناک بود.

چانگبین حتی میتونست قسم بخوره که با یه هل کوچیک، در اهنیه خونش باز میشد.

هیونجین از روی دیوار کوتاه حیاط خونش سرکی کشید. بنظر نمیومد کسی اونجا باشه. با احتیاط در و باز کرد و وارد شد. چانگبین اروم لب زد

- کسی هس؟
+ فکر نکنم

هیونجین وارد خونه شد. کسی به چشمش نخورد. خواست برگرده و به چانگبین بگه امنه و بره، که صدای قدم هایی باعث شد موهای تنش سیخ بشن.

سریع به سمت صدا برگشت و با دیدن مرد سیاه پوشی که چوب بیسبال دستش بود، عقب گرد کرد و به سمت چانگبین دوید

+ روشن کن! روشن کن بدو!

و روی موتور نشست.‌ چانگبین سریع موتورشو روشن کرد و قبل این که مرد سیاه پوش بتونه با چوب بیسبالش تو سر چانگبین بکوبه، از اونجا فرار کردن.

بعد از کمی رانندگی، کنار رودخونه هان ایستاد تا اوضاع و بررسی کنن. هیونجین پیاده شد و چانگبین موتورشو روی جک گذاشت و بهش تکیه داد.

+ وای حالا چیکار کنم؟ اون یارو حالا حالاها ول کن خونم نیست

چانگبین لباشو با زبونش خیس کرد. باید بهش میگفت که بیاد خونه اون زندگی کنه؟

- کسیو نداری بری پیشش بمونی؟

جوابشو با نگاه درمونده هیونجین گرفت

+ نه، هیچکس!

دوباره سرشو لای دستش برد و رو زمین چنبره زد. چانگبین دستی به موهاش کشید و اهسته صحبت کرد

- خب... میخوای خونه من بمونی؟ حداقل تا یه مدت که شر اونا کم بشه

گوشاش درست میشنید؟ ارزوش داشت به همین زودی براورده میشد؟ چانگبین ازش خواسته بود هم خونه ایش شه؟

کم مونده بود بپره هوا و با جیغ و داد قبول کنه اما با این کار، شبیه یه استاکر مزخرف بنظر میرسید که داره به هدفای شومش میرسه.

+ نه، به اندازه کافی دیشب زحمتت دادم. نمیخوام بیشتر از این مزاحمت شم

به زبون اوردن این کلمات سخت بود اما باید میگفت تا چانگبین فکر نکنه که اون صرفا یه ادم کنه اس که میخواد بزور خودشو تو زندگیه بقیه غالب کنه.

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora