با حس سرمای شدیدی هوشیار شد و فریادی کشید. حس میکرد از شدت سرما، پوست تنش درحال سوختنه. بزور میتونست نفس بکشه. تمام تنش خیس شده بود. حتی از روی تار تار موهاش، قطرات یخ اب به پایین سر میخوردن.
بعد این که دید تارش، واضح شد، به اطراف نگاه کرد. جلوش دو مرد و منشی کانگ ایستاده بودن و دست یکی از مرد ها، سطل خالیای بود که از ذره باقی مونده اب داخلش، میشد حدس زد منشا این خیس شدن یهویی از کجا بوده!
- بالاخره بیدار شدی... زیبای خفته!
موهای خیسش داخل چشمش میرفتن و اذیتش میکردن. لب های بی رنگش از شدت سرما میلرزیدن و کلمات رو به سختی ادا میکرد.
+ چیـ.. چیشده؟ من... کجام؟
- یادت نمیاد؟سعی کرد بخاطر بیاره. تنها چیزی که یادش بود، صدای پارس سگ ها، دندون های تیز و سفیدشون، پوست سیاه و هیکلای بزرگشون بود. و بوی خونی که از داخل اتاق به یاد داشت...
- انقدر ناز پرورده بودی که با شنیدن صدای دوتا سگ و یکم غذا نخوردن پس افتادی. و فکر کردی اینجا کسی واسش اهمیت داره که چه حالی داری؟
نازپرورده؟ واژهای که برای جیسونگ یه جورایی احمقانه محسوب میشد. پسری که از بچگی توی محله های فقیر نشین بزرگ شده بود و به واسطه پدرش، حتی مجبور شده بود کار با چاقو رو یاد بگیره تا زنده بمونه.
و بعد، حتی وقتی با مینهو اشنا شد و زندگیش خیلی بهتر شد، شغل پدر مینهو دوباره همه چیز رو خراب کرد. اون دوسال کذایی که مدام در حال فرار و تلاش برای زنده نگه داشتن مینهو بود رو هیچ وقت نمیتونست فراموش کنه.
شب هایی که با کابوس صدای گلوله از خواب میپرید و به مینهو نگاه میکرد تا مطمئن بشه سرنوشتش مثل پدر و مادرش نشده. تمام اون دوران خودش کابوس بود!
و این مرد داشت برای پسرک نطق از نازپرورده بودن میکرد؟ جیسونگ منکر این قضیه که تو این چند سال اخیر به لطف تلاش های مینهو، تونسته بودن ارامش نسبیای رو تجربه کنن نمیشد، ولی نمیتونست گذشته جهنمیش رو هم فاکتور بگیره.
اخماش رو در هم کشید و به صورت کانگ هه سو زل زد. مرد، پوزخندی به اخم های پسر که از نظرش نه تنها چهرهاش رو ترسناک نمیکرد بلکه کیوت تر شده بود، زد و گفت
- چرا فکر میکنی با اون قیافه قراره ترسناک و جدی به نظر برسی؟ این عوض تشکرته که از سلول سگها اوردمت بیرون؟
+ خفه شو!
فریاد پسر توی اتاق پیچید. هنوز هم از شدت سرما میلرزید ولی تونسته بود حرفش رو صاف و رسا بیان کنه.

YOU ARE READING
𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfictionتنها ارزوش این بود که همیشه بتونه با ریتم نفس های پسر کوچیکتر بخوابه اما کائنات هیچ وقت به خواسته های ادما اهمیتی نمیدن... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒋𝒊𝒏 , 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒍𝒊𝒙 , 𝒎𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒅𝒓𝒂𝒎 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 , 𝒔𝒎𝒖𝒕 , 𝒅𝒂𝒓𝒌