𝕭𝖗𝖊𝖆𝖙𝖍 10

917 214 252
                                    

حالا که روی سینه حریفش نشسته بود، اون خلا همیشگیش رو حس میکرد. همون خلایی که هروقت به یه لذت بزرگ دست پیدا میکرد براش بوجود میومد.

حس دست و پا زدن تو یه لذت عمیقی که با تمام وجود براش جنگیدی! چیزی که چانگبین بخاطرش به اینجا رسیده بود.

و حالا اون حس و با زمین زدن حریف بزرگ جثه و قویه هندیش، بدست اورده بود.

این یکی با بقیه حریفاش فرق میکرد.‌ تقریبا چانگبین و شکست داده بود. اگه لحظه اخر، چانگبین جاخالی نداده بود و مشت محکمی به گوشش نزده بود، الان اینجا پیروز ننشسته بود و بجاش از بیمارستان سر در میاورد.

از روی سینه اش بلند شد و به سمت پله های رینگ رفت. جمعیت از شدت هیجان، فریاد های گوش خراشی میزدن. جونگین که هیجان مردم بهش سرایت پیدا کرده بود، شروع به تشویق چانگبین کرد

+ وااااااو چانگبین هیونگ گل کاشتی!

چانگبین سری برای پسر بچه ای که از نظرش، همیشه کمی مرموز بود تکون داد و سمت چان رفت‌

هیونجین دستشو دور بازوی عرق کرده پسر حلقه کرد و با خوشحالی گفت

+ فوق العاده بودی پسر! گفتم دیگه کارت تمومه و بی هم خونه میشم ولی زنده موندی
- دوست داشتی بمیرم؟
+ نهههه اگه تو میمردی اون وقت کی میخواست هرروز صبح بیدارم کنه تا خواب نمونم؟

با یاد اوری این که چانگبین هرروز صبح مجبور بود هیونجین و با بدبختی از خواب سنگینش بیدار کنه تا از کارش جا نمونه، لبخند محوی روی لباش نشست.

چان به سمتش اومد و دستی به شونه اش زد

- مثل همیشه عالی بودی!

سری برای چان تکون داد و در حالی که هیونجین همچنان برای بردش خوشحالی میکرد، دنبالش راه افتاد.

جفتشون غافل از این بودن که چه چشم هایی در حال رصد کل حرکاتشونن!

وارد رختکن شدن و با استشمام بوی مزخرف کام و عرق مخلوط شده، سریع از رختکن بیرون اومدن و در و باز گذاشتن تا هوا عوض شه.

+ فکر کنم میتونی حدس بزنی بوی چیه نه؟

چانگبین چشم غره ای به پسر کوچیکتر که لبخندش کش اومده بود، رفت.

+ فکر کنم اثار بجا مونده از لذت مینهو و جیسونگه

و خنده بلندی سر داد

- هی تمومش کن!
+ وای چرا گوشات قرمز شدن؟ انقدر خجالت میکشی از این حرفا؟

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora