𝕻𝖔𝖎𝖘𝖔𝖓 39

477 157 25
                                    

با خواهرش، روی چمن زار کوچیک کنار خونه‌شون نشسته بود و به اسمون ابی نگاه میکرد. اسمون استرالیا براش خیلی قشنگ بود. چون نه تنها میزان الودگیش از سئول کمتر بود، بلکه ستاره های خیلی زیادی توی شب دیده میشدن. جوری که حتی لب ساحل هم میتونستی کهکشان رو ببینی.

"صورتت مثل کهکشانه... مثل اسمون شب سیدنی، پر از ستاره‌ست"

حرف های چان توی ذهنش مرور میشد و لبخند بزرگی به صورتش هدیه میداد. ریچل نگاهی به برادرش کرد و با تعجب پرسید

- چرا بیخودی میخندی؟ ادم و میترسونی
+ خندیدن من ترسناکه؟
- اینطوری بی هیچ دلیلی اره خب
+ دلیل داشتم
- چه دلیلی؟

به خواهرش نگاه کرد. خانوادش گرایش بایسکشوالش رو میدونستن اما هنوز بهشون نگفته بود با رئیس کافه‌ای که بهش کار داده، در حال قرار گذاشتنه! درواقع بیشتر خجالت میکشید تا ترس!

+ فضولی؟

ریچل بازوی لاغر برادرش رو گرفت و به جلو و عقب کشید و با لحن غر زدن کودکانه ای اصرار کرد

- بگو دیگه... بگو بگو! دوست دختر داری؟ یا دوست پسر؟

فلیکس بازوش رو از لای دست دختر بیرون کشید و استسن چروک شده‌اش رو مرتب کرد

+ چه فرقی به حال تو داره
- اه بگو خب جونت بالا میاد مگه؟ فقط میخوام بدونم اونی که هی وقتی بهش پیام میدی لبخند میزنی و بعضی شبا بهش زنگ میزنی کیه.

اخم های پسرک توهم رفت و با لحن عصبانی‌ای از دختر پرسید

+ فالگوش وایمیستی؟

ریچل خودش رو عقب کشید و سرش رو به طرفین تکون داد. برادرش انقدر ضایع بود که نیاز به فالگوش ایستادن نداشت

- تو خیلی خنگی! جلو همه مدام گوشیت دستته و داری چت میکنی. تا یه نفر زنگت میزنه میپری تو اتاقت درم میبندی. صداتم که ذاتا بلنده و تا اتاق منم میاد. چه انتظاری داری؟ میخوای گوشامو بگیرم؟

فلیکس با تعجب پلکاش رو به هم زد

+ جدا؟ یعنی مامان و بابا هم فهمیدن؟
- نمیدونم ولی احتمال زیاد اره

فلیکس لب گزید و به چمن های سبز زیرش نگاه کرد. کفشدوزک کوچیکی که روی یکی از علف ها بود رو با انگشت برداشت و به حرکات ریزش، روی کف دستش خندید

- نمیخوای بهم بگی؟

نیم نگاهی به ریچل کرد و پس کله‌شو خاروند. دستی که روش کفشدوزک بود رو، رو به اسمون گرفت و بعد از ثانیه‌ای، کفشدوزک به پرواز دراومد.

𝑻𝒐𝒙𝒊𝒄 𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now